کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)
اطلاق یا نسبیت ارزش‌های اخلاقی در مکتب اخلاقی امام خمینی رحمه‌الله
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : جواهری، محمد رضا

محل نشر : قم

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1382

زبان اثر : فارسی

اطلاق یا نسبیت ارزش‌های اخلاقی در مکتب اخلاقی امام خمینی رحمه‌الله

‏ ‏

اطلاق یا نسبیت ارزش های اخلاقی در مکتب اخلاقی امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

‏ ‏

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا جواهری‎[1]‎

مقدمه

‏«اخلاق» پس از «خداشناسی»، اساسی ترین گزاره های دینی را تشکیل می دهد و در‏‎ ‎‏حوزۀ ارزش های اسلامی در جایگاهی رفیع و بلند مرتبه قرار دارد. در قرآن و سنّت نیز،‏‎ ‎‏این مقولۀ دینی با تأکید فراوان همراه است.‏

‏چنین رویکردی به اخلاق، به این دلیل است که رسیدن به کمال مطلوب ـ که هدف‏‎ ‎‏آفرینش انسان است ـ جز با شناخت، ایمان و آراستگی به مکارم و فضایل اخلاقی و‏‎ ‎‏پیراستگی از آلودگی ها و پلشتی های اخلاقی امکان پذیر نیست.‏

‏یکی از مباحث مهم و ساختاری در اخلاق، مسأله «اطلاق» و جاودانگی یا «نسبیّت»‏‎ ‎‏ارزش های اخلاقی است. مبدأ این بحث به پیش از اسلام، و به دوران یونان باستان‏‎ ‎‏می رسد؛ ولی پس از رنسانس در غرب، و فاصله گیری از مذهب در مرحلۀ جدید‏‎ ‎‏مطالعات و تحقیقات غربی ها، این موضوع یکی از دغدغه های بزرگ و اساسی فیلسوفان‏‎ ‎‏اخلاق در غرب شده است، و در تاریخ اخلاق معاصر، مورد توجه ویژه و از زوایای‏‎ ‎‏گوناگون مورد گفت وگو قرار گرفته است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ که اخلاق و سیاست، انقلاب و مذهب، آزادی و عرفان، و مادّیت و‏‎ ‎‏معنویت را در قرن بیستم میلادی به هم آمیخت و جهان را با اخلاق اسلامی آشنا کرد، در‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 223

‏جای جای مباحث اخلاقی خویش، به جاودانگی و اطلاق ارزش های اخلاقی ـ اسلامی‏‎ ‎‏اشاره نموده اند. البته، دربارۀ اطلاق یا نسبیّت اخلاق، به طور مستقیم و مستقل، در آثار‏‎ ‎‏اخلاقی امام خمینی بحث نشده است‏‎[2]‎‏ در عین حال، مکتب اخلاقی و مشرب عرفانی و‏‎ ‎‏مواضع و اندیشه های دینی امام ‏‏رحمه الله‏‏ را می توان از درون مجموعۀ آثار اخلاقی ایشان به‏‎ ‎‏دست آورد، و با نظر به نصوص و ظواهر جملات و تعبیرهای ایشان در نوشته ها و‏‎ ‎‏سخنرانی ها، رویکرد و نظر امام ‏‏رحمه الله‏‏ را در این موضوع آشکار ساخت.‏

پرسش های بحث

‏در موضوع اطلاق یا نسبیّت اخلاق، پرسش هایی وجود دارد که این مقاله در صدد‏‎ ‎‏پاسخ گویی به آن ها است. توجه به پرسش های متعددی که با هم پیوند دارند و یک معنا را‏‎ ‎‏با الفاظ گوناگون بیان می کنند، به روشن شدن موضوع بحث کمک می کند و برای درک و‏‎ ‎‏شناسایی واقعیت «مسأله» لازم است.‏

‏مهم ترین پرسش های مطرح در موضوع مذکور به شرح زیر است:‏

‏1. آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا توصیۀ یک خوی، یا خصلت، و یا یک فعل، به‏‎ ‎‏عنوان «فعل اخلاقی» امر مطلقی است؟ یعنی یک خصلت اخلاقی، برای همه وقت، و‏‎ ‎‏برای همه کس، و در همۀ شرایط، اخلاقی است؟ آیا شمول و جاودانگی یک فعل اخلاقی‏‎ ‎‏همانند شمول و جاودانگی گزارۀ «چهار دو برابر دو است» می باشد؟ یا این که خیر، اخلاق‏‎ ‎‏امری نسبی است؟‏‎[3]‎‏ ‏

‏2. آیا یک سلسله بایدها و نبایدهای کلی و مطلق که همۀ انسان ها به طور یکسان در‏‎ ‎‏مورد آن ها حکم کنند و هر وجدانی دربارۀ آن ها قضاوت واحد داشته باشد و همه مُلهَم به‏‎ ‎‏آن باشند وجود دارد یا خیر؟‏‎[4]‎

‏3. آیا عواملی که سبب سعادت بشر می گردد، به تناسب زمان فرق می کند (یعنی این‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 224

‏عوامل نو و کهنه می شود) یا ممکن است یک سلسله عوامل ثابت وجود داشته باشد که در‏‎ ‎‏هر زمانی سبب سعادت بشر می گردد؟‏‎[5]‎

‏4. آیا وجدان ها در طول زمان متغیرند یا در همۀ زمان ها به گونه ای واحد حکم‏‎ ‎‏می کنند؟ آیا وجدان مردم این عصر با وجدان مردم ده سال یا یک قرن پیش متفاوت‏‎ ‎‏است؟ آیا همین طور که رنگ لباس مردم، وسایل حمل و نقل مردم، وسایل روشنایی مردم‏‎ ‎‏تغییر کرده است و می کند، وجدان های مردم نیز دچار تغییر و تحول می شود؟‏‎[6]‎

‏5. قوانین ثابت اسلامی چگونه می توانند با تغییرات و تحولات زمان هماهنگ باشند؟‏‎ ‎‏آیا زمان، همه چیز را کهنه می کند و اجازه نمی دهد چیزی جاویدان بماند؟ آیا ممکن است‏‎ ‎‏دستورهای اخلاقی برای همیشه ثابت بماند؟ آیا دستگاه اخلاقی اسلام جاویدان است؟‏‎ ‎‏آیا به ناچار همۀ اصول اخلاقی نسخ می شوند و اِلزاماً و ضرورةً در طول تاریخ‏‎ ‎‏تغییر  می یابند؟ آیا هیچ قانونی ثابت نیست و هیچ اصل تربیتی، جاوید نیست و همه‏‎ ‎‏نسخ  می شوند؟ یا یک سلسله اصول اخلاقی در زندگی بشر، جاویدان است و باید‏‎ ‎‏جاویدان بماند؟‏‎[7]‎

‏6. آیا اصول اخلاقی تغییرناپذیر هستند، یا در متن واقعیت، نسبی می باشند؟ آیا‏‎ ‎‏«خوب» و «بد»، در فرهنگ بشری دارای حقیقت ثابت است یا این که این فرهنگ ها‏‎ ‎‏هستند که برای خوب و بد، معنا و مصداق می آفرینند؟ آیا به شمار فرهنگ ها برای خوب‏‎ ‎‏و بد، معنا وجود دارد؟‏

‏7. آیا ارزش های اخلاقی اسلام در چهارده قرن پیش، برای امروز و فردا نیز اعتبار دارد؟‏

تبیین مفاهیم «اطلاق» و «نسبیّت»

‏پرسش هایی که ذکر شد، برای طرح مسأله و در راستای آشکار شدن سؤال اصلی‏‎ ‎‏بحث به نگارش درآمد. اگرچه آوردن عین پرسش های فیلسوفان اخلاق معاصر، دربارۀ‏‎ ‎‏اطلاق و نسبیّت، بستر مناسبی برای تجزیه و تحلیل مسأله و حرکت در مسیر درک و فهم‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 225

‏پاسخ درست و جامع به آن فراهم نمود، شناسایی کلیۀ واژه های موضوع این مقاله و‏‎ ‎‏تعریف آن ها نیز برای کشف حقیقت لازم است.‏

‏«اطلاق» اخلاق و مطلق بدون ارزش های اخلاقی در مقام مثال، بدین معنا است که یک‏‎ ‎‏ارزش اخلاقی، برای یک ایرانی، به همان اندازه صادق است که برای یک آمریکایی، و‏‎ ‎‏برای ابوذر، به همان اندازه قداست دارد که برای امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏؛ بنابراین، ارزش های‏‎ ‎‏اخلاقی، فراتر از مکان ها و زمان ها و ملت ها هستند و هیچ وابستگی به امری خارج از‏‎ ‎‏ذات خود ندارند. اتّصاف یک فعل به خوبی یا بدی، زشتی یا زیبایی فقط به مجموعۀ‏‎ ‎‏عناصر درون ذات فعل وابسته است و مشروط و مقیّد به حوادث و شرایط خارج از آن،‏‎ ‎‏نظیر شرایط زیست محیطی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، گرایش های روانی و ذوق و‏‎ ‎‏سلیقۀ فاعل و رواج در جامعه و خواست عموم مردم ندارد؛ بلکه، ارزش های اخلاقی‏‎ ‎‏کلی اند، نه جزئی؛ عام اند، نه خاص؛ دائمی اند، نه موقت؛ و ثابتند، نه متغیّر؛ با گذر زمان‏‎ ‎‏کهنه نمی شوند و تغییر و تبدیل نمی یابند.‏

‏در یک کلام، بایدها و نبایدهای اخلاقی، ازلی، ابدی، همیشگی، همگانی، جهانی،‏‎ ‎‏عمومی و مشترک بین تمام آدمیان هستند.‏

‏نسبیت اخلاقی (‏‎Ethical Velativity‎‏) یعنی این که یک کار، ممکن است برای انسانی،‏‎ ‎‏«خوب»، و برای دیگری «بد» باشد. یا یک کار معین، در زمانی برای یک انسان، خوب، و‏‎ ‎‏در زمانی دیگر برای همان انسان، بد باشد. به عبارت دیگر، فضیلت و رذیلت و خوبی و‏‎ ‎‏بدی یک فعل یا صفت، وابسته به امر یا امور متغیّر خارج از ذات آن فعل و صفت قلمداد‏‎ ‎‏شود؛ در نتیجه در هر جامعه ای ارزش ها و قوانین اخلاقی، شکلی مخصوص به آن جامعه‏‎ ‎‏پیدا می کند و در ظرف زمان و مکان خاص خود معنا می یابد؛ در این فرض، اخلاق، ثابت،‏‎ ‎‏مطلق، جاویدان، همگانی و مشترک بین تمام ملل و جوامع نیست و به تناسب سنجش فرد‏‎ ‎‏و جامعه و سلیقه و گرایش هر یک از انسان ها و جوامع، متغیر و متفاوت و بلکه متضادّ و‏‎ ‎‏متعارض است.‏

‏بنابراین هیچ امر اخلاقی، ثابت و دائمی نیست و اصول و فروع اخلاقی در جوامع‏‎ ‎‏مختلف و در زمان ها و مکان های متفاوت و حتی در افراد مختلف، در یک زمان و مکان‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 226

‏خاص، تفاوت دارند.‏

‏به بیان شهید مطهری، نسبی بودن اخلاق به این معنا است که:‏

‏ما هیچ اخلاق دائم و جاودانه ای نداریم؛ یک چیز ممکن است در یک زمان، اخلاق باشد و‏‎ ‎‏در زمان دیگر، ضد اخلاق؛ پس اخلاق به شرایط و اوضاع و احوال خاص بستگی دارد و معنا‏‎ ‎‏ندارد که یک دستور اخلاقی که در چند هزار سال پیش داده شده است، مطلق باشد و لازم‏‎ ‎‏باشد که همۀ مردم در همۀ زمان ها به آن عمل کنند.‏‎[8]‎

‏شهید مطهری در بیان دیگری، در توضیح نسبی گرایی اخلاقی می گوید:‏

‏بعضی معتقدند که اخلاق، نسبی است؛ بدین معنا که چیزی را نمی توان گفت که برای همه‏‎ ‎‏وقت و برای همه جا اخلاقِ خوب است و نیز چیزی را نمی شود در همه وقت و همه جا‏‎ ‎‏اخلاقِ بد دانست. هر خُلقی در یک جا خوب است در جای دیگر بد، در یک زمان خوب است‏‎ ‎‏و در زمان دیگر بد. پس اخلاق امری نسبی است و چون نسبی است نمی تواند یک‏‎ ‎‏دستورالعمل کلی و همیشگی و همه جایی داشته باشد، بلکه در هر زمان دستور اخلاق باید‏‎ ‎‏یک جور باشد.‏‎[9]‎

‏ایشان در جای دیگری نیز نسبی بودن اخلاق را این گونه تعریف می کند:‏

‏یعنی هیچ خصلتی و هیچ خویی را و همچنین هیچ فعلی را به عنوان فعل اخلاقی نمی توان‏‎ ‎‏به طور مطلق توصیه کرد و آن را در همۀ زمان ها و مکان ها و در همۀ شرایط و برای همۀ‏‎ ‎‏افراد، صادق دانست.‏‎[10]‎

دو رویکرد و دو پاسخ

‏پس از روشن شدن «مسأله» و معانی واژه های کلیدی بحث، اکنون به بررسی‏‎ ‎‏پاسخ هایی که برای سؤال اصلی ارائه شده است می پردازیم و دو فرضیۀ متفاوت و‏‎ ‎‏متناقضِ مطرح شده در زمینۀ ارزش های اخلاقی را طرح می کنیم و مورد ارزیابی‏‎ ‎‏قرار  می دهیم.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 227

‏نظر به این که با طرحِ فرضیۀ «نسبیت اخلاق» و نقد و ارزیابی دلایل نسبی گرایان و‏‎ ‎‏ترسیم اشکالات و پیامدهای غیر قابل پذیرش آن، زمینه برای طرح و اثبات نظریۀ «اطلاق‏‎ ‎‏ارزش های اخلاقی» فراهم می گردد، نخست، فرضیۀ «نسبی گرایی اخلاقی» و سپس نظریه‏‎ ‎‏«جاودانگی و اطلاق ارزش های اخلاقی» بررسی می شود.‏

نسبیت اخلاق

‏منظور از واژۀ «نسبیّت» و «نسبی گرایی» در حوزۀ ارزش ها و اصول اخلاقی در مطالب‏‎ ‎‏پیشین آشکار شد. در این جا مجموعۀ مباحث دربارۀ نسبیّت، تحت دو عنوان کلی قرار‏‎ ‎‏داده می شود:‏

‏اول: دلایل طرفداران نسبیّت، همراه با مبانی هر یک؛‏

‏دوم: اشکالات و پیامدهای اجتناب ناپذیر و غیر قابل پذیرش نسبی گرایی اخلاقی.‏

نسبی گرایان و دلایل آنان

‏سابقۀ بحث از اطلاق و نسبیّت اخلاق به فیلسوفان یونان قدیم و قرن ها پیش از میلاد‏‎ ‎‏برمی گردد. با توجه به آثار بر جای مانده از یونان قدیم و ظواهر مباحث اخلاقی آنان،‏‎ ‎‏می توان رواقیون و ارسطو و افلاطون را از مطلق گرایان و اپیکوریان و شکّاکان را در گروه‏‎ ‎‏نسبی گرایان قرار داد.‏‎[11]‎

‏اپیکور که از فیلسوفان معروف یونان قدیم است، شش سال پس از مرگ افلاطون‏‎ ‎‏(یعنی در 342 ق . م) در آتن متولد شد. وی در حکمت عملی «لذت گرا» بود و لذت را‏‎ ‎‏مساوی با خیر و خوبی می دانست.‏

‏او وظیفۀ هر کس را تحصیل لذت و فرار از رنج و تلاش برای کاهش دادن رنج ها‏‎ ‎‏می دانست و می گفت:‏

‏اگر من لذت های چشایی و لذت های عشق و لذت های بینایی و شنوایی را کنار بگذارم دیگر‏‎ ‎‏نمی دانم خوبی را چگونه تصور کنم... سرآغاز و سرچشمۀ همۀ خوبی ها لذت شکم است، حتی‏‎ ‎‏حکمت و فرهنگ را باید راجع به آن دانست... لذت روح عبارت است از تفکر در لذات جسم.‏‎[12]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 228

‏همان طور که مشاهده می کنید، در این مکتب فلسفی و اخلاقی، هیچ گونه ارزش‏‎ ‎‏معنوی و انسانی دیده نمی شود؛ اگر همۀ هدف انسان التذاذ باشد و لذت شخصی ملاک‏‎ ‎‏حسن و قبح اخلاقی قرار گیرد، چون لذایذ افراد در زمان ها و مکان ها و جوامع مختلف‏‎ ‎‏متفاوت است، لازمۀ این سخنان، نسبی بودن اخلاق خواهد بود.‏

‏شکّاکان (‏‎Sceptigues‎‏) نیز که اعتقاد داشتند ـ و دارند ـ در هیچ امری نباید رأی قطعی‏‎ ‎‏داد و به همه چیز با شک و تردید و شبهه نگریست، در زمره طرفداران نسبیّت قرار دارند.‏

‏پیرهون که مؤسّس و پیش گام این مکتب است، معاصر اسکندر مقدونی بوده و مریدان‏‎ ‎‏بسیاری داشته است. وی از نسبی گرایان است و در «حکمت عملی»، همان راهی را رفته که‏‎ ‎‏در «حکمت نظری» رفته است. او در حکمت نظری معتقد است هیچ اصلی و هیچ مطلبی‏‎ ‎‏قابل اثبات نیست؛ نه به حس می توان اعتماد کرد، نه به عقل، زیرا هم حس خطا می کند و‏‎ ‎‏هم عقل. در حکمت عملی نیز معتقد است هیچ نوع عملی را نمی توان عقلاً بر عمل دیگر‏‎ ‎‏ترجیح داد؛ نمی توان ثابت کرد فلان عمل صواب است و فلان عمل خطا؛ نمی توان ارزش‏‎ ‎‏یک صفت و خصلت را اثبات و پایدار نمود؛ مثلاً نمی توان واقعاً به دلیل عقلی ثابت کرد که‏‎ ‎‏راستی بر دروغ و امانت بر خیانت و عدالت بر ظلم ترجیح دارد.‏‎[13]‎

‏«برتراند راسل» در موضوع خیر اخلاقیِ مستقل از وجود انسان و اطلاق اخلاق به افلاطون‏‎ ‎‏اعتراض دارد. به نظر او، اصل خوبی و بدی از ارتباط هر انسان با یک فعل معیّن به دست‏‎ ‎‏می آید و بر پایۀ دوست داشتن و نداشتن استوار است و چون دوست داشتن و نداشتن یک‏‎ ‎‏کار، در زمان ها و مکان های مختلف تفاوت دارد، معانی اخلاقی امور، نسبی و ذهنی است و‏‎ ‎‏بایدها و نبایدهای اخلاقی و خوبی ها و بدی ها کاملاً نسبی می باشد و اصول اخلاقی‏‎ ‎‏جاویدان و همگانی بی معنا است.‏‎[14]‎

‏«مارکسیسم»، ابزار تولید و روابط اقتصادی را زیر بنای همه چیز و موتور حرکت‏‎ ‎‏تاریخ می داند و جهان بینی، ایدئولوژی و اخلاق را رو بنا می پندارد. بدیهی است زمانی که‏‎ ‎‏زیر بنا تغییر می کند همه چیز تغییر می یابد. بنابراین، بر اساس مکتب مارکسیسم هیچ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 229

‏ایدئولوژی و هیچ مکتب اخلاقی و هیچ فضیلت و رذیلت و باید و نبایدی ثابت، دائم و‏‎ ‎‏جاوید نیست. هرگاه ابزار تولید عوض شود، اصول اخلاقی و ارزش ها نیز عوض‏‎ ‎‏می شود؛ این عوامل اقتصادی است که همه چیز از جمله وجدان بشر را می سازد. بنابراین‏‎ ‎‏وجدان بشر، تابع عوامل اقتصادی است و هرگاه عوامل اقتصادی تغییر کند وجدان بشر نیز‏‎ ‎‏تغییر می کند.‏

‏بر اساس این عقیده، دیگر وجدان و انسانیّت معنا ندارد، چون این وابستگی طبقاتی‏‎ ‎‏است که وجدان را می سازد. وجدان، تابع پایگاه طبقاتی است و با تغییر طبقه، عوض‏‎ ‎‏می شود. این ها وجدان انسان را آن چنان بی ریشه می دانند که گویی فقط تابع شکم است و‏‎ ‎‏مایۀ فکر و وجدان آدمی را شکم قرار داده اند. پس فقیر و غنی، وجدان یکسان ندارند و‏‎ ‎‏مفاهیم اخلاقی، تابع شرایط اقتصادی و مولد ابزار تولید است و با تغییر در روابط تولید به‏‎ ‎‏ناچار تغییر می یابد و همۀ قوانین از جمله قوانین اخلاقی همواره باتغییر شرایط اقتصادی‏‎ ‎‏عوض می شود. در این نگاه، نسبیّت اخلاقی موج می زند و ارزش های اخلاقی بی ثبات،‏‎ ‎‏بی ریشه و بی اساس است.‏‎[15]‎

‏«فویر باخ» جملۀ معروفی دارد که می گوید: تفکر در یک کاخ و در یک کلبه تفاوت پیدا‏‎ ‎‏می کند.‏‎[16]‎‏ «اندره پی یتر» فلسفۀ مارکسیسم را فلسفۀ «شدن» و سایر فلسفه ها را فلسفه‏‎ ‎‏«بودن» می نامد و اصرار دارد که فلسفۀ بودن به سه گونه جاودانگی معتقد است: جاودانگی‏‎ ‎‏روح، جاودانگی حقیقت و جاودانگی اصول اخلاقی و بر عکس فلسفۀ شدن، روح را یک‏‎ ‎‏امر موقت و حقیقت را هم یک امر موقت و اصول اخلاقی را نیز یک امر نسبی می داند.‏‎[17]‎‎ ‎‏پس به عقیده مارکسیست ها بنا بر فلسفۀ «بودن» اخلاق جاودان است و یک اصل اخلاقی‏‎ ‎‏برای همیشه صحیح است و بنا بر فلسفۀ «شدن» اخلاق ارزش موقت و نسبی دارد در یک‏‎ ‎‏زمان محدود معتبر است و در زمان دیگر غیر معتبر.‏‎[18]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 230

‏در مقابل، فیلسوفان الهی ثبات و دوام احکام و قوانین الهی و اصول اخلاقی را با‏‎ ‎‏استدلال و برهان به خوبی ثابت کرده اند و این حقیقت را روشن نموده اند که علم و عقل و‏‎ ‎‏فطرت بشر، تبعیّت اخلاق را از روابط تولید و شرایط اقتصادی نمی پذیرد و هر انسانی در‏‎ ‎‏وجود خود به روشنی درمی یابد و احساس می کند که وجدان اخلاقی، اصالت و استقلال‏‎ ‎‏دارد و معلول و مولود و وابسته به وضع اقتصادی نیست، بلکه انسان به خاطر اخلاق، نظام‏‎ ‎‏اقتصادی را دگرگون می کند و انقلاب اقتصادی محصول و معلول انقلاب اخلاقی است.‏

‏فریدریش نیچه (‏‎Friedrich Nietzche‎‏) عقیده دارد که نیکی و زیبایی، حقیقی و مطلق‏‎ ‎‏نیست. آن چه حقیقت است، این است که هر کس خواهان قدرت و توانایی است و هر چه‏‎ ‎‏را که برای این غرض سودمند باشد و او را به این که بر دیگران چیره شود توانا سازد، نیک‏‎ ‎‏و زیبا می شمارد.‏‎[19]‎

‏سارتر نیز از نسبی گرایان در اخلاق شمرده شده است؛ وی در تبیین معیار فعل‏‎ ‎‏اخلاقی، اخلاق را صد در صد نسبی می داند؛ زیرا همه چیز را بر اساس محور انتخاب‏‎ ‎‏شخصی ارزیابی می کند و هیچ معیاری را خارج از وجود انسان برای اخلاقی بودن یک‏‎ ‎‏فعل نمی پذیرد. معیار اخلاقی بودن در نظر او، اخلاق فاعل و به عبارت دیگر انتخاب فرد‏‎ ‎‏است. و بدیهی است که ممکن است من یک چیزی را انتخاب کنم و شما چیز دیگری‏‎ ‎‏انتخاب کنید؛ از نظر من که این فعل را انتخاب کرده ام فعل اخلاقی این است و از نظر شما‏‎ ‎‏که فعل دیگری را انتخاب کرده اید فعل اخلاقی چیز دیگری است و علاوه بر این، در‏‎ ‎‏زمان ها و مکان های مختلف نیز تفاوت پیدا می کند. بنابراین، اخلاق یک امر نسبی است.‏‎[20]‎

‏سارتر در پاسخ شخصی که می پرسد: مثلاً عمل کاپیتان بلسن در کشتن یهودیان به نظر‏‎ ‎‏من و تو بد می آید اما برای هیتلر پسندیده بوده است، می گوید: بلی! مثلاً یک نفر یرقانی‏‎ ‎‏همه جا را زرد می بیند و ما نمی توانیم ثابت کنیم غیر از این است... پس اعمال کاپیتان هم‏‎ ‎‏برای خودش خوب است و از نظر هیتلر هم پسندیده بوده است.‏‎[21]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 231

‏«ویل دورانت»، فیلسوف و مورخ مشهور هم طرفدار نسبیّت اخلاق است و مدعی‏‎ ‎‏است هر رذیلتی زمانی فضیلت بوده و ممکن است دوباره روزی فضیلت گردد. چنان که‏‎ ‎‏کینه ورزی به هنگام جنگ فضیلت است، خشونت و حرص زمانی در مبارزه برای حیات‏‎ ‎‏ضروری بود ولی امروز از آثار مضحک دوران توحّش به حساب می آید.‏‎[22]‎

‏«تامس هابز» اخلاق را تا آن جا نسبی و متغیّر می شناسد که برای هر فرد، ملاکی ویژه‏‎ ‎‏برای ارزش های اخلاقی دارد و به تعداد انسان ها، ارزش اخلاقی وجود دارد. او برای‏‎ ‎‏نخستین بار اظهار داشت که هر کس آنچه را به مذاق خویش مطبوع می بیند خوب می نامد‏‎ ‎‏و آن چه را ناپسند و نامطبوع می بیند، در شمار بدی ها می آورد و از آن جهت که افراد از‏‎ ‎‏طبیعت و سرشتی یکسان برخوردار نیستند و طبیعت هر یک با دیگری متفاوت است، در‏‎ ‎‏ملاک ها و تشخیص های مشترک میان نیک و بد اختلاف پیدا می کنند.‏

‏به اعتقاد مرحوم علامه طباطبائی، نسبیّت گرایی و اعتقاد به نسبیّت اخلاق،‏‎ ‎‏اختصاص  به کمونیست ها و مادی گرایان ندارد و گرایش جدیدی نیست، زیرا کلبیّون‏‎ ‎‏در  زمان های گذشته در یونان و مزدکیان که پیروان مزدک در عهد کسریٰ بودند و برخی‏‎ ‎‏قبایل وحشی آفریقا، از طرف داران نسبیّت اخلاقی بوده اند و بر اساس آن عمل‏‎ ‎‏می کرده اند.‏‎[23]‎

‏هگل نیز از نسبی گرایان اخلاقی شمرده شده است، چون به اعتقاد او هیچ معیاری‏‎ ‎‏برای اخلاق جز پسند و انتخاب انسان وجود ندارد؛ بنابراین، اخلاق، یک امر نسبی‏‎ ‎‏خواهد شد. او معتقد است روح زمان و روح اجتماع، بر فکرها و پسندها اثر می گذارد و‏‎ ‎‏روح زمان، خلق و خویی را الهام می بخشد و خلق و خوی، گذشته را نسخ می کند؛ این‏‎ ‎‏الهام کننده، یک امر متغیّر و نسبی و تابع شرایط زمان است که با تغییرات زمان تغییر‏‎ ‎‏می یابد؛ بنابراین، دیگر هیچ اصول ثابت اخلاقی نخواهیم داشت و اخلاق صد در صد‏‎ ‎‏نسبی است.‏‎[24]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 232

پیوند هرمنوتیک با نسبیت

‏این پیوند در ابعاد مختلف، مورد توجه برخی دانشمندان قرار گرفته است؛ به عنوان‏‎ ‎‏مثال دکتر احمد بهشتی، نسبیّت را از لوازم و آثار هرمنوتیک دانسته است.‏‎[25]‎

‏حقیقت این است که هرمنوتیک تا آن جا که توانسته، از نقش دلالت الفاظ به صراحت‏‎ ‎‏یا به ظهور کاسته و دلالات مطابقه و تضمّن و التزام را نادیده گرفته و بر نقش پیش فهم و‏‎ ‎‏علایق و انتظارات مفسِّر افزوده است؛ گویا این پیش فهم مفسِّر و علایق و انتظارات او و‏‎ ‎‏تاریخ است که متن را تفسیر می کند و به همین لحاظ است که به ورطۀ نسبیّت فروغلتیده و‏‎ ‎‏بستر پذیرش این ادعا را هموار کرده است که به تعداد مفسِّران هر متن، چه اخلاقی، چه‏‎ ‎‏سیاسی، چه اعتقادی و چه تاریخی، تفسیر داشته باشیم که چه بسا ضدّ هم باشند و عاقبت‏‎ ‎‏این رویکرد، جز حیرت، ضلالت و شکاکیّت نیست.‏‎[26]‎

‏از اوایل قرن نوزدهم میلادی، هرمنوتیک توسط کسانی همچون "شلایر ماخر"،‏‎ ‎‏"ویلهلم دیلتای" و "هانس جورج گادامر" به صورت جدیدی پایه گذاری شد و غالباً‏‎ ‎‏"فریدریش شلایر ماخر" را بنیان گذار هرمنوتیک در غرب دانسته اند و دیلتای نیز شلایر‏‎ ‎‏ماخر را «کانت هرمنوتیک» می نامد.‏‎[27]‎

‏پلورالیست ها نیز در گروه نسبی گرایان اخلاقی قرار دارند؛ زیرا فروکاستن تا حدّ یک‏‎ ‎‏تجربۀ روانی شخصی، حذف مفاد معرفتی از دین به ویژه در قلمرو ماوراء طبیعت، برکنار‏‎ ‎‏سازی شریعت عملی از گوهر دین، تفکیک دین، حتی از اخلاق و در نتیجه حکم به‏‎ ‎‏تساوی ادیان و عقاید و غیر قابل داوری بودن آن ها، ایمان را معلول علل و نه مدلول دلایل‏‎ ‎‏دانستن، تأویل مادی معرفت دینی و نهایتاً از بوته درآوردن شیری بی یال و دم و اشکم‏‎ ‎‏(دین منهای عقاید، منهای احکام و حتی منهای اخلاقیات ویژه اش)، از لوازم بیّن پلورالیزم‏‎ ‎‏دینی بالمعنی الاخص است.‏‎[28]‎

‏در پلورالیزم فرهنگی ـ اخلاقی، ارزش ها با هم مساویند، اما متعارض و متباین؛‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 233

‏بنابراین در اصل، چندگونه زندگی و چندگونه الگو و اخلاق و دین می توان داشت که با هم‏‎ ‎‏برابرند و نمی توان آن ها را به نوع واحد تحویل کرد.‏‎[29]‎

‏بنابراین، علاوه بر عقاید و احکام، در اخلاق نیز به نوعی نسبیّت قایل می شود و به‏‎ ‎‏اعتقاد دانشمند مسلمان آمریکایی، «دکتر محمد لگنهاوزن»، پلورالیزم در فلسفۀ اخلاق‏‎ ‎‏نوعی نسبی انگاری ارزشی و نفی ضوابط ثابت و عام اخلاقی را القا کرده است.‏‎[30]‎

‏با توجه به آراء ونظریه های نسبی گرایانی که نام برده شد و مبانی و دلایل آنان و نیز با‏‎ ‎‏عنایت به این که خوبی و بدی اخلاقی تابع کدام متغیر خارجی است، می توان نسبی گرایی‏‎ ‎‏اخلاقی را در پنج صورت توصیف نمود: 1. نسبیّت گرایی زیست شناختی؛‏‎ ‎‏2.  نسبیّت گرایی جامعه شناختی؛ 3. نسبیّت گرایی روان شناختی؛ 4. نسبیّت گرایی فرهنگی؛‏‎ ‎‏5. نسبیّت گرایی ماتریالیستی و اقتصادی.‏‎[31]‎

پیامدها و آثار و اشکالات نسبیّت گرایی اخلاقی

‏اکنون نوبت به نقد و تحلیل و ارزیابی این آراء و نظریه ها رسیده است. برای جمع بندی‏‎ ‎‏اشکالات فراوانی که بر ادعای نسبیّتِ ارزش ها و اصول اخلاقی وارد شده و آن را‏‎ ‎‏به صورت فرضیه ای نامعقول و غیرعلمی و نادرست نشان می دهد، به دلیل ضیق مجال به‏‎ ‎‏جای بررسی تک تک ادعاهای بی پایۀ مدعیان نسبیت اخلاقی به شمارش و توضیح‏‎ ‎‏پیامدها، آثار و نتایج مشترک و کلی این فرضیه ها می پردازیم.‏

‏نسبیّت گرایی اخلاقی به هر صورت که باشد و بر اساس هر دلیل و مبنایی که ارائه‏‎ ‎‏گردد، مستلزم پیامدهای ویران گر و غیر قابل قبولی است که از لوازم و آثار تفکیک ناپذیر‏‎ ‎‏آن است و هر یک به تنهایی برای ابطال ادعای نسبیّت اخلاقی کافی است. آن لوازم و آثار‏‎ ‎‏به شرح زیر می باشند:‏

‏1. تناقض و تنافی درونی؛‏

‏2. انکار اخلاق؛‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 234

‏3. نفی حکمت عملی؛‏

‏4. ناتوانی در ارائه طرح اخلاقی جهانی؛‏

‏5. بی معنا شدن تربیت؛‏

‏6. باز شدن راه توجیه هرگونه اخلاق فردی؛‏

‏7. انسداد باب امر به معروف و نهی از منکر؛‏

‏8. از بین رفتن قداست و حرمت اخلاق؛‏

‏9. بی مفهوم شدن فساد اخلاق؛‏

‏10. الغای انسانیت و تکامل؛‏

‏11. سست شدن الگوها و ناتوانی در معرفی اسوۀ جاویدان؛‏

‏12. بی اعتقادی به کتاب زنده و جاودان و جهانی؛‏

‏13. ناتوانی در قضاوت دربارۀ گذشتگان؛‏

‏14. پیدایش هرج و مرج اخلاقی؛‏

‏15. حاکمیت شکّاکیت اخلاقی؛‏

‏16. برابری خدمت کاران و خیانت پیشه گان.‏

1. تناقض و تنافی درونی

‏از کسانی که قایل به نسبیّت اخلاقی هستند می پرسیم، اگر واقعاً ادعا می کنید هیچ امری‏‎ ‎‏مطلق نیست و حکم می کنید تمام اصول اخلاقی نسبی است، آیا این ادعا و حکم شامل‏‎ ‎‏همین گزارۀ اخلاقی خودتان نیز می شود یا خیر؟ همین ادعا را به صورت مطلق می گویید‏‎ ‎‏یا نسبی؟!‏

‏اگر این گزاره و ادعایتان مطلق باشد، پس مطلقی در عالم وجود دارد و اگر نسبی باشد،‏‎ ‎‏باز هم این طور نیست که هیچ چیز مطلقی نباشد؛ بعضی چیزها مطلق اند؛ پس منطق‏‎ ‎‏نسبی گرایی به کلی ارزش خود را از دست می دهد و در هر صورت، لازم می آید که دست‏‎ ‎‏کم یک سلسله اصول اخلاقی مطلق داشته باشیم.‏

‏چنین پرسش و پاسخی دربارۀ هر یک از موضوعات اخلاقی و تک تک احکام ارزشی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 235

‏در منطق هر یک از نسبی گرایان جاری است.‏

‏شهید مطهری در پاسخ دکتر هشترودی که گفته بود: «هیچ حکمی مطلق نیست؛ همۀ‏‎ ‎‏احکام نسبی است... حتی احکام ریاضی هم نمی تواند مطلق باشد و قانون نسبیّت شامل‏‎ ‎‏همۀ امور می شود»، اظهار می دارد: از این شخص باید پرسید که آیا این که همۀ مردم باید‏‎ ‎‏زیر پرچم مهرورزی بروند و همه، برادر و خواهر یکدیگر باشند، آیا این را به عنوان یک‏‎ ‎‏حکم مطلق می گویی یا نسبی؟ و نیز خود این حکم که هیچ چیز مطلق نیست چطور؟‏‎ ‎‏مطلق است یا نسبی؟ اگر مطلق است، پس مطلقی در عالم وجود دارد و اگر نسبی باشد،‏‎ ‎‏پس این جور نیست که هیچ چیزی مطلق نباشد؛ بعضی چیزها مطلق است.‏

2. انکار اخلاق

‏اگر اخلاق نسبی باشد و یک چیز برای بعضی افراد، اخلاق باشد و برای افراد دیگر،‏‎ ‎‏اخلاق نباشد و یا در یک مکان یا زمان، اخلاق باشد و در زمان یا مکان دیگر، اخلاق‏‎ ‎‏نباشد این حالت تفاوتی با انکار اخلاق ندارد؛ یعنی اخلاق امری متغیر و لغزان می گردد که‏‎ ‎‏در هیچ جا حکم ثابتی ندارد. دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و پایه های اخلاق‏‎ ‎‏سست و متزلزل می گردد.‏

‏انسان نمی تواند قایل به اخلاق باشد و در عین حال، اخلاق را متغیر و نسبی بداند. او‏‎ ‎‏باید اخلاق را دست کم از نظر اصول، ثابت بداند.‏‎[32]‎

3. نفی حکمت عملی

‏لازمه ترسیم حکمت عملی این است که اصول و ارزش های اخلاقی و احکام‏‎ ‎‏اخلاقی، عام و مطلق و دائمی باشند اگر منکر احکام عام و مطلق بشویم و احکام اخلاقی‏‎ ‎‏را فردی و نسبی بدانیم، در حقیقت، منکر حکمت عملی در برابر حکمت نظری (عقلی و‏‎ ‎‏استدلالی) شده ایم و باید به سوی «اخلاق تجربی» برویم که در این صورت، حکمت‏‎ ‎‏عملی، دیگر مفهوم خود را از دست خواهد داد؛ چون با پذیرش احکام عام و مشترک و‏‎ ‎‏مطلق، حکمت عملی معنا و مفهوم می یابد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 236

‏همان طوری که در حکمت نظری، یک سلسله اصول اولیه وجود دارد که مبادی اولی‏‎ ‎‏تفکرات نظری هستند، در علوم عملی نیز باید یک سلسله اصول اولیۀ کلی و مطلق وجود‏‎ ‎‏داشته باشد؛ در غیر این صورت، سخن از ارزش های اخلاقی و انسانی بی معنا است.‏‎[33]‎

4. ناتوانی در ارائۀ طرحی جهانی برای اخلاق

‏بنابر فرضیۀ نسبی بودن اخلاق، دیگر نمی توان طرحی اخلاقی برای همۀ افراد بشر در‏‎ ‎‏همۀ زمان ها ارائه کرد و هر طرح اخلاقی از جانب هر مکتبی اعم از اسلام یا غیر آن عرضه‏‎ ‎‏گردد، ناچار به مکان و زمان خاص و به شرایط ویژه ای محدود خواهد شد. و بنابراین،‏‎ ‎‏پذیرش نسبی گرایی اخلاقی با جهانی بودن اسلام تعارض و منافات دارد و با ارائه طرحی‏‎ ‎‏اخلاقی برای کل انسان ها ناسازگار است.‏‎[34]‎

5. بی معنا شدن تربیت

‏اهمیت و ارزش تربیت با اعتقاد به نسبیّت اخلاقی از بین می رود، چون در صورت‏‎ ‎‏نسبی بودن اخلاق، به طور طبیعی، تربیت نیز یک امر نسبی خواهد بود و اگر طرح‏‎ ‎‏اخلاقی، همگانی و جهانی نباشد، امکان تربیت و نیز غایت و فایدۀ تربیت زیر‏‎ ‎‏سؤال  می رود.‏

‏با نسبی دانستن اخلاق و فردی فرض کردن آن، تلاش برای تربیت که نیازمند اصول‏‎ ‎‏اخلاقی پذیرفته شدۀ قابل دسترس و معتبر است بی معنا می شود، چون اگر اخلاق نسبی‏‎ ‎‏باشد نمی توان از اصول ثابت و یک نواخت برای تربیت یاد کرد.‏‎[35]‎‏ ‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در ضرورت تربیت انسان توسط انبیا فرموده اند:‏

‏این موجود طاغوتی شیطانی اگر تحت سیطرۀ انبیا نرود، تحت تعلیم و تربیت انبیا نرود هیچ‏‎ ‎‏فرقی ما بین این فرد با آن فردی که یک عالم را دارد می چاپد، در روحیات نیست. در عمل‏‎ ‎‏هست، از باب این که این دستش نمی رسد، او دستش می رسد.‏‎[36]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 237

‏در جای دیگری، دربارۀ تنها هدف آمدن پیامبران، که تربیت انسان است، می گویند:‏

‏تمام نکتۀ آمدن انبیا این است که تربیت کنند این بشر را... برای این که همان طوری که... اگر‏‎ ‎‏همۀ اوضاع طبیعت به وفق مراد باشد یک زندگی سعادتمند در این جا دارند، آن جا هم زندگی‏‎ ‎‏سعادتمند داشته باشند.‏‎[37]‎

‏به بیان امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ تربیت کامل انسان با بعثت پیامبران و وحی الهی امکان پذیر‏‎ ‎‏است؛ در این زمینه می فرمایند:‏

‏همان طوری که تربیت های مناسب، با طبیعت هست، تربیت های مناسب با مراتب دیگرش‏‎ ‎‏هم هست که بعضی اش را بشر می تواند مطلع بشود، و بعضی اش را و بیش ترش را بشر‏‎ ‎‏نمی تواند مطلع بشود. اطلاع را خدای تبارک و تعالی دارد و بعث انبیا برای این است که این‏‎ ‎‏بشر این چیزهایی را که اطلاع ندارد، این مراتب از انسانیت را که خود بشر مطلع نیست و‏‎ ‎‏کیفیت تربیت را ‏‏[‏‏مطلع شود‏‏]‏‏، تا اطلاع بر خودِ درد و دوا نباشد نمی شود معالجه کرد؛ انبیا‏‎ ‎‏آمدند تا این انسان را به آن مراتبی که کسان دیگر، علمای طبیعت نمی توانند این مراتب را‏‎ ‎‏اطلاع پیدا کنند و تربیت کنند انسان را، این مراتب را تربیت بدهند و نموّ و مورد ارتقا بدهد.‏‎[38]‎

‏در جای دیگری در مورد پیوند تربیت با بعثت انبیا و کتب آسمانی فرموده اند:‏

‏انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند، تربیت کنند. انبیا برای انسان آمده اند و برای انسان سازی‏‎ ‎‏آمده اند. کتب انبیا، کتب انسان سازی است... موضوع علم انبیا، انسان است.‏‎[39]‎

‏مطابق آنچه که از رهنمودهای امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ ذکر شد، در مکتب اخلاقی ایشان که از‏‎ ‎‏قرآن و سنّت و عقل سرچشمه می گیرد، هدف و مقصد عالی ارسال رسل و اِنزال کتب‏‎ ‎‏«تربیت انسان» است، و در پرتو وحی الهی و بعثت پیامبر گرامی اسلام حضرت‏‎ ‎‏محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، برنامۀ کامل تربیت انسان و طرح نهایی تربیت، در اختیار بشریت قرار گرفت و‏‎ ‎‏چون پیامبر اسلام، «خاتم الانبیاء و المرسلین» است، این طرح تربیتی غیرقابل نسخ، تبدیل‏‎ ‎‏و تعویض می باشد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 238

‏بنابراین، اصول اخلاقی برای تربیت انسان، جاویدان، جهانی و مطلق و غیر قابل تغییر‏‎ ‎‏است و این حقیقت اخلاقی با نسبیّت اخلاق در تقابل و تعارض می باشد؛ زیرا با پذیرش‏‎ ‎‏نسبیّت اخلاقی، اصول تربیت متزلزل و ناپایدار می گردد و دیگر طرح تربیتی جاویدان و‏‎ ‎‏جهانی وجود نخواهد داشت و تربیت، بی معنا، بی اثر و غیرقابل تحقق می شود.‏

6. باز شدن راه توجیه هرگونه اخلاق فردی

‏با نسبی دانستن اصول و ارزش های اخلاقی، راه برای هر یک از انسان ها در توجیه‏‎ ‎‏رفتار و اخلاق فردی خویش گشوده می شود و هر کسی، هر کاری را که خواست انجام‏‎ ‎‏می دهد و اگر دیگری به او اعتراض کند و آن رفتار را درست نداند، کار خویش را با‏‎ ‎‏نسبیّت اخلاقی توجیه می نماید و می گوید: هر کس نوعی از رفتار را می پسندد و برایش‏‎ ‎‏ارزش اخلاقی قایل است و اگر فرد دیگری رفتار و اخلاق وی را نمی پسندد حق ندارد‏‎ ‎‏حرفی بزند.‏

‏این وضع در مورد قوانین نیز جاری است و نسبیّت اخلاقی، راه گریز از قانون را نیز بر‏‎ ‎‏روی افراد می گشاید.‏

7. انسداد باب امر به معروف و نهی از منکر

‏در دایرۀ نسبیّت اخلاقی، یا میزان و معیاری برای تشخیص حق و باطل وجود ندارد و‏‎ ‎‏یا اگر هست، پایدار و ثابت نیست و در هر حال شناسایی حق و باطل، خیر و شر، معروف‏‎ ‎‏و منکر و دوام، پایداری و همگانی بودن آن ها وجود ندارد. در هر موضوعی که انسان آن‏‎ ‎‏را معروف می داند و دیگری آن را ترک کرده بخواهد به او تذکر بدهد مخاطب می تواند بر‏‎ ‎‏پایۀ ادعای نسبیّت اخلاقی مقاومت کند و حتی بر کسی که امر به معروف می کند فریاد‏‎ ‎‏بزند آن چه تو معروف اخلاقی می دانی برای خودت معروف است نه برای من!‏

‏همچنین در هر کاری که انسان، منکر می داند، اگر به فاعل آن منکر هشدار بدهد و‏‎ ‎‏اعتراض کند آن کسی که آلوده به منکر است می تواند در پرتو نسبی گرایی اخلاق نپذیرد و‏‎ ‎‏تسلیم نگردد.‏

‏بنابراین، امر به معروف و نهی از منکر، نصیحت، هدایت و اصلاح، لغو، عبث و بی اثر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 239

‏می گردد چرا که در منطق نسبی گرایی اخلاقی هیچ معروفی مطلق نیست و هیچ منکری نیز‏‎ ‎‏به طور مطلق، منکر نمی باشد.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در آغاز مباحث امر به معروف و نهی از منکر، در کتاب گران سنگ و‏‎ ‎‏بی نظیر ‏‏تحریر الوسیله‏‏، در اهمیت و ضرورت امر به معروف و نهی از منکر چنین نوشته اند:‏

هُما مِن أسمَی الفرائض و أشرفها؛ و بهما تُقام الفرائض. و وجوبهما من ضروریات الدین. و‎ ‎منکره مع الالتفات بلازمه و الالتزام به، من الکافرین. و قد وُرد الحَثّ علیهما فی الکتاب‎ ‎العزیز و الأخبار الشریفة بألسنةٍ مختلفة؛

‏امر به معروف و نهی از منکر، از بهترین و بلند مرتبه ترین و شریف ترین واجبات است. به‏‎ ‎‏سبب آن ها سایر واجبات به پا داشته شده و اقامه می گردد و واجب بودن آن ها از ضروریّات‏‎ ‎‏دین است. انکار کنندۀ وجوب امر به معروف و نهی از منکر با آگاهی و توجه به لازمۀ آن‏‎ ‎‏انکار و التزام به آن، از کافران است و به تحقیق، در تشویق و تحریک به امر به معروف و‏‎ ‎‏نهی از منکر، در کتاب عزیز و اخبار شریف، مطالبی به زبان های مختلف وارد شده است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در ادامۀ مطلب مذکور، دو آیه و شش حدیث در لزوم و اهمیت و آثار‏‎ ‎‏سازندۀ امر به معروف و نهی از منکر و پیامدهای ویرانگر ترک امر به معروف و نهی از‏‎ ‎‏منکر ذکر کرده اند. در یکی از آن احادیث، پیامبر گرامی اسلام می فرمایند:‏

«إذا اُمّتی تواکلت الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر فلیأذنوا بوقاعٍ من الله »؛

‏هنگامی که امت من امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کرده و ترک کنند، به‏‎ ‎‏عذاب الهی گرفتار خواهند شد.‏

‏در حدیث دیگری پیامبر اسلام ترک کنندۀ نهی از منکر را «مؤمن ضعیف بی دین»‏‎ ‎‏دانسته و می فرمایند:‏

‏خدای عزّ و جلّ، مؤمن ضعیفی را که دین ندارد دشمن می دارد و از او خشمگین است؛ سؤال‏‎ ‎‏شد: ‏«ما المؤمنُ الضعیفُ الّذی لا دین له؟ ‏مؤمن ضعیف بی دین کیست؟» فرمودند: ‏«الّذی لا‎ ‎ینهی عن المنکر؛‏ کسی که نهی از منکر نمی کند».‏‎[40]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 240

‏روشن شد که از منظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ امر به معروف و نهی از منکر، تکلیف و وظیفۀ‏‎ ‎‏شرعی هر مسلمان و از ضروریّات دین است؛ بنابراین، معروف و منکر، ثابت و جاویدان‏‎ ‎‏و پایدار می باشند تا شناسایی معروف و منکر و سپس امر به معروف و نهی از منکر‏‎ ‎‏امکان پذیر باشد. در غیر این صورت هیچ کس نمی تواند به تکلیف شرعی امر به معروف‏‎ ‎‏و نهی از منکر عمل کند؛ بنابراین، ارزش ها و فضایل اخلاقی یعنی «معروف» و خلاف‏‎ ‎‏ارزش ها و رذایل اخلاقی یعنی «منکر»، مطلق و همگانی و جاویدان هستند و گرایش به‏‎ ‎‏نسبیّت اخلاق با ضرورت امر به معروف و نهی از منکر و همگانی و جهانی بودن آن‏‎ ‎‏تعارض و تضادّ دارد.‏

8. از بین رفتن قداست و حرمت اخلاق

‏اگر اخلاق، یک سلسله اصول ثابت و مطلق و جاودان نباشد، دیگر یک امر مقدّس و‏‎ ‎‏محترم که واقعاً فضیلت و خیر باشد نیست و دیگر نمی توان آن را ارزش های انسانی نامید،‏‎ ‎‏چون در حوزۀ نسبیّت اخلاقی، آن چه امروز مقدس و محترم است، ممکن است فردا‏‎ ‎‏سقوط کند و آن چه نزد یک فرد، یا حتی یک ملّت مقدّس است امکان دارد در نزد دیگران‏‎ ‎‏دارای قداست نباشد. بر اساس نسبی گرایی اخلاقی، اخلاق یک اصول مقدّس نیست و به‏‎ ‎‏صورت یک سلسله قواعد قراردادی، نظیر آیین نامه هایی در می آید که فرد یا گروهی آن ها‏‎ ‎‏را وضع می کنند.‏‎[41]‎

9. بی مفهوم شدن فساد اخلاق

‏فساد اخلاقی، در صورت پذیرش یک وضع مطلوب همگانی و دائمی قابل تصوّر‏‎ ‎‏است؛ اگر وضع مطلوب در رفتار اخلاقی برای هر فرد متفاوت با دیگری باشد، دیگر‏‎ ‎‏خروج از وضع مطلوب بی معنا است و بنابراین، فساد اخلاق قابل تشخیص نیست؛ هیچ‏‎ ‎‏کس را نمی توان فاسد دانست، زیرا در هر کاری می تواند بر پایۀ نسبیّت اخلاقی همان‏‎ ‎‏کاری را که انجام داده و می پسندد وضع مطلوب بداند و خود را در وضع مطلوب ببیند و‏‎ ‎‏دیگری را در وضع نامطلوب و در موضع فساد اخلاق قرار بدهد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 241

10. الغای انسانیت و تکامل

‏انسانیت و تکامل زمانی معنا و مفهوم پیدا می کند که اصول و ارزش های انسانی را‏‎ ‎‏فطری، مطلق و ثابت بدانیم؛ اگر معیارهای انسانیت، جاودان نباشند و متغیر و فردی گردند،‏‎ ‎‏دیگر انسانیت بی معنا می شود.‏

‏تکامل نیز نیاز به معیار دارد در تکامل، مسیر باید یکی باشد و مسافت حرکت تکاملی‏‎ ‎‏نیز حتماً باید مسافت واحدی باشد؛ آنچه را که در مرحلۀ قبل داشته است ـ و آن را باید‏‎ ‎‏نوعی کمال تلقی کرد ـ در مرحلۀ بعد، به نحو بیش تر، افزون تر و کامل تر داشته باشد؛ به‏‎ ‎‏عبارت دیگر، در تکامل، باید یک مدار خاص وجود داشته باشد؛ زیرا تکامل، صرف تغییر‏‎ ‎‏نیست، بلکه به وحدت مسیر و معیار ثابت و مطلق نیاز دارد و بدون آن ها، تکامل معنا پیدا‏‎ ‎‏نمی کند؛ مثلاً اگر بگوییم در دوران های پیشین، انسان اوّلیه برای «حقیقت جویی» ارزش‏‎ ‎‏قایل بود و ملاک انسانیت و کمال، حقیقت جویی بود، ولی امروز، دیگر این، ملاک‏‎ ‎‏انسانیت نمی باشد و حقیقت جویی کمال نیست و چیز دیگری است، این را نمی توان‏‎ ‎‏تکامل نامید؛ زیرا وحدت مسیر در این فرض وجود ندارد.‏‎[42]‎

11. سست شدن الگوها و ناتوانی در معرفی اسوۀ جاویدان

‏در نگاه نسبیت گرایان، انسانیت و کمال در هر عصری و در نزد هر فرد و گروهی، با‏‎ ‎‏عصر دیگر و فرد و گروه دیگر به کلی متفاوت است؛ مثلاً در عصری، انسانیت به علی وار‏‎ ‎‏زیستن و ابوذر بودن است و ممکن است در زمان دیگر، به معاویه بودن و یزید شدن‏‎ ‎‏باشد؛ بنابراین اصول انسانیت و اخلاق، اصولی ثابت و جاودانه نیست و متغیّر و‏‎ ‎‏نسبی  می باشد.‏

‏در این صورت، انسانیت و اخلاق رو بنا می گردد و اصالت و استقلال انسانیت و‏‎ ‎‏اخلاق از بین می رود.‏

‏با نسبیّت، دیگر هیچ کس «شخصیّت» همۀ زمان ها نیست که بتواند در همۀ عصرها‏‎ ‎‏اسوه قرار گیرد؛ هر شخصیّت و چهره ای کهنه می شود و بی ارزش می شود. بر این اساس،‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 242

‏نمی توان از الگوهای جاویدان ابدی و پا برجا یاد نمود؛ در صورتی که چهره هایی نظیر‏‎ ‎‏محمد بن عبد الله  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و علی بن ابی طالب ‏‏علیه السلام‏‏ و حتی اصحاب خود ساخته و بزرگ آنان،‏‎ ‎‏نظیر ابوذر، مقداد و سلمان، همواره در طول تاریخ زنده اند و هرگز کهنه و بی اعتبار‏‎ ‎‏نخواهند شد. آنان، هیچ گاه نسخ نمی شوند و در همۀ زمان ها و مکان ها می درخشند و در‏‎ ‎‏تمام ادوار، انسان ها را جذب می کنند. این بزرگان، اختصاص به زمان معیّنی ندارند و‏‎ ‎‏پیوسته و همواره شایستگی برای الگو و اسوه بودن را دارا می باشند.‏‎[43]‎

12. بی اعتقادی به کتاب زنده و جاودان و جهانی

‏در اعتقاد نسبی گرایان اخلاقی، نمی توان هیچ کتاب اخلاقی را دارای ارزش ابدی و‏‎ ‎‏جاودان و اعتبار جهانی و بین المللی دانست. هر کتابی برای یک فرد یا گروه و ملت و برای‏‎ ‎‏یک زمان خوب است و با توجه به سیّال بودن و تغییر اصول اخلاقی، هیچ کتابی اعتبار‏‎ ‎‏جهانی و جاودان ندارد.‏

‏این گروه، دیگر نمی توانند قرآن مجید را به عنوان یک کتاب، دارای ارزش و اعتبار‏‎ ‎‏واقعی جهانی و ابدی که همواره صد در صد زنده و الهام بخش و اخلاقی باشد بپذیرند.‏

‏رسالت جاوید، معجزۀ جاوید می خواهد ؛ قرآن، کتاب آسمانی جاویدان و ابدی، در‏‎ ‎‏هر زمان نو و جدید است و هرگز کهنه نشده و عمر آن پایان نمی یابد.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در پیامشان به حجاج، در سال 1365، قرآن را کتاب جاوید و ابدی و‏‎ ‎‏همگانی دانسته و نوشته اند:‏

‏باید بدانیم حکمت آن که این کتاب جاوید ابدی که برای راهنمایی بشر به هر رنگ و ملّیت و‏‎ ‎‏در هر قطب و قطر، تا قیام ساعت نازل گردیده است، آن است که مسائل مهم حیاتی را چه‏‎ ‎‏در معنویات و چه در نظام ملکی زنده نگه دارد و بفهماند که مسائل کتاب، برای یک عصر و‏‎ ‎‏یک ناحیه نیست.‏‎[44]‎

‏در جای دیگری، قرآن کریم را بهترین، شریف ترین، بزرگ ترین و بالاترین آن ها‏‎ ‎‏توصیف فرموده و می گویند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 243

‏هزاران شکر که ما را از امت خاتم النبیّین محمد مصطفی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ قرار داد، افضل و اشرف‏‎ ‎‏موجودات؛ و از پیروان قرآن مجید، اعظم و اشرف کتب مقدسه و صورت کتبیه حضرت غیب،‏‎ ‎‏مستجمع جمیع کمالات به صورت وحدت جمعیه.‏‎[45]‎

‏و در سخنی دیگر می فرمایند:‏

‏قرآن کریم که در رأس همۀ مکاتب و تمام کتب است... .‏‎[46]‎

‏جایگاه قرآن در منظومۀ اندیشۀ امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏، با نسبیّت اصول اخلاقی و نسبیّتِ‏‎ ‎‏ارزشِ کتبِ اخلاق سازگار نیست.‏

‏در نزد نسبی گرایان، هیچ کتابی جاویدان نیست؛ چون در هر کتابی، یک سلسله‏‎ ‎‏ارزش های اخلاقی وجود دارد که اختصاص به یک زمان و ملّت و زبان دارد و این‏‎ ‎‏ارزش ها همواره در تغییر و تحوّل است؛ پس هر کتابی، در یک مرحله ارزش دارد و هیچ‏‎ ‎‏کتاب جاویدان و ابدی که فضایل و ارزش های جاویدان و ابدی و رذایل و خلاف‏‎ ‎‏ارزش های دائمی را بیاورد و بیان کند وجود ندارد.‏

13. ناتوانی در قضاوت دربارۀ گذشتگان

‏با فرض نسبیّت اخلاق، نمی توان دربارۀ رفتار و گفتار گذشتگان حتی معاصران‏‎ ‎‏قضاوت نمود، زیرا تنها در پرتو اعتقاد به اصول معتبر اخلاقی جهانی و جاودانی است که‏‎ ‎‏قضاوت، امکان پذیر است؛ اگر هر کاری در یک زمان و در نزد یک جامعه، خوب یا بد‏‎ ‎‏باشد، اما جای خوبی و بدی در طول زمان عوض شود، دیگر نمی توان امروز کار امثال‏‎ ‎‏فرعون، ابن زیاد، یزید، شمر و حتی کارتر و کلینتون و بوش را محکوم کرد؛ اگر کار‏‎ ‎‏فرعون، در زمان خودش هم محکوم و بد باشد، ممکن است امروز، فرعونی زیستن‏‎ ‎‏خوب و اخلاقی باشد. ما در زمان دیگری هستیم؛ نباید ارزش ها و خلاف ارزش های‏‎ ‎‏زمان فرعون را به جامعۀ امروز تحمیل کنیم و یا ارزش ها و خلاف ارزش های امروز را به‏‎ ‎‏آن زمان سرایت بدهیم، حتی نمی توانیم با ارزش ها و اخلاق مورد پسند خویش در همین‏‎ ‎‏زمان هم دربارۀ رفتار دیگران قضاوت نماییم. ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 244

‏در صورتی کار فرعون، هم در زمان خود، هم امروز، و هم فردا محکوم خواهد بود که‏‎ ‎‏به نفی نسبیّت و اطلاق ارزش های اخلاقی معتقد باشیم.‏

14. پیدایش هرج و مرج اخلاقی

‏در نبود معیارها و اصول اخلاقی جاودان و جهانی، و گرایش به تغییرپذیر بودن آن ها و‏‎ ‎‏نسبی گرایی اخلاقی، هرج و مرج، بی نظمی و بی قانونی جای گزین خواهد شد و همه چیز‏‎ ‎‏به هم ریخته، بی اعتبار می شود. هر کس کاری را می پسندد و بر اساس هوای نفس و میل‏‎ ‎‏خویش، هر اقدامی را انجام می دهد و زندگی جنگلی و حیوانی حاکم می شود.‏

15. حاکمیت شکّاکیت اخلاقی

‏بنابر نسبیّت اخلاقی، دیگر هیچ قطع و یقین و اطمینانی نسبت به اعتبار و ارزش پایدار‏‎ ‎‏اخلاق نمی ماند و امکان هرگونه حکم اخلاقی قطعی از بین می رود. ‏

‏یک نسبی گرای اخلاقی همواره در وادی حیرت و شک و تردید قرار دارد و به یک‏‎ ‎‏دستگاه و نظام ارزشی اخلاقی یقینی نمی رسد.‏

16. برابری خدمت کاران و خیانت پیشگان

‏یکی از پیامدهای زیان بار نسبیّت اخلاقی، همین است که خدمت و خیانت، اصلاح و‏‎ ‎‏افساد، خیرخواهی و شرارت، عادل و ظالم، صادق و کاذب، مؤمن و کافر و... در دستگاه‏‎ ‎‏اخلاق، در یک جایگاه قرار می گیرند و به یک اندازه تقبیح و تحسین می شوند؛ بر این‏‎ ‎‏اساس، رفتار فرعون و یزید و شمر و... به همان اندازه موجّه است که رفتار آسیه و‏‎ ‎‏زینب ‏‏علیهماالسلام‏‏و... .‏‎[47]‎

‏نظر به همین پیامدها و آثار و لوازم شانزده گانه ای که نسبی گرایی اخلاقی دارد،‏‎ ‎‏استاد  شهید مرتضی مطهری که به بیان امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ «در اسلام شناسی و فنون مختلفۀ‏‎ ‎‏اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود» و «عمر شریف و ارزندۀ خود را در راه اهداف مقدس‏‎ ‎‏اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد»،‏‎[48]‎‏ نسبی گرایان‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 245

‏اخلاقی را «جاهل» و پیروان آنان را «جاهلان» و نسبیّت اخلاقی را «جهل» و‏‎ ‎‏«حرف  نادرست» می نامد.‏‎[49]‎

نظریه اطلاق و جاودانگی اخلاق

‏پیامدها و آثار نامعقول، زیان بار، ویران گر و غیرقابل پذیرش نسبیّت اخلاقی که در‏‎ ‎‏شانزده قسمت ذکر شد، بستر مناسبی را برای روی گردانی از نسبی گرایی اخلاقی و دفاع‏‎ ‎‏عقلانی از اطلاق و جاودانگی اصول اخلاقی فراهم نمود.‏

‏هر اندیشمند و روشن فکر مؤمن و مسلمانی که به بررسی این موضوع بپردازد،‏‎ ‎‏هنگامی که پی به پیامدهای مذکور ببرد، قطعاً متوجه می شود که نسبی گرایی اخلاقی با‏‎ ‎‏اصول و ضروریات اسلامی و امور بدیهی و بنیادی این مکتب تعارض دارد.‏

‏مبانی فرضیه هایی که نسبی گرایی اخلاقی را دربارۀ خوبی ها و بدی ها، بایدها و نبایدها‏‎ ‎‏و در حوزۀ فضایل و رذایل می پذیرند با اصول مُسلَّم و قطعی متعدّدی همچون‏‎ ‎‏«خاتمیّت»، «جاودانگی»، «کمال و جامعیّت»، «جهانی و همگانی بودن»، «فطری بودن» و‏‎ ‎‏«نسخ ناپذیری احکام اسلامی» در تعارض آشکار است؛ بنابراین، نظریه نسبی گرایی از‏‎ ‎‏نظر اسلام، به هیچ وجه قابل پذیرش نمی باشد و در منطق وحی و معجزۀ جاویدان پیامبر و‏‎ ‎‏کتاب راهنمای جهانی و جاودان اخلاقی اسلام، «قرآن»، اصول و ارزش های اخلاقی ثابت‏‎ ‎‏و دائمی و مطلق است و برای همۀ نسل ها و در همه زمان ها و مکان ها جاری است.‏

مطلق گرایان غربی

‏افلاطون، فیلسوف نامدار یونانی معتقد است: خیر اخلاقی حقیقتی است عینی و‏‎ ‎‏مستقل از ذهن ما؛ همان طور که واقعیّت های ریاضی و طبیعی قطع نظر از ذهن ما وجود‏‎ ‎‏دارد، خیر اخلاقی نیز وجود دارد و محصول رابطۀ ذهن ما با یک واقعیت خارجی نیست،‏‎ ‎‏وجود فی نفسه دارد و مطلق است.‏

‏خیر، برای همه، اعم از زن و مرد، پیر و جوان، عالم و عامی، فرد و جامعه یکی است؛‏‎ ‎‏بنابراین اخلاق برای همه یکی است و یک فرمول دارد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 246

‏افلاطون خیر اخلاقی را مستقل از ذهن دانسته و هر نوع نسبیّتی را در اخلاق انکار‏‎ ‎‏کرده است. در مکتب افلاطونی که ریشۀ اخلاق زیبایی روح است ـ و افلاطون این زیبایی‏‎ ‎‏را تعادل می داند ـ اخلاق، امر مطلقی است.‏‎[50]‎

‏«سقراط»، که استاد افلاطون بوده است؛ بهترین منبع برای شناخت آراء وی همان آثار‏‎ ‎‏شاگردش افلاطون می باشد. افلاطون هر چه نوشته از قول سقراط آورده است و به دقت‏‎ ‎‏نمی توان آراء شاگرد و استاد را از هم جدا کرد. ‏

‏سقراط نیز که خداوند اخلاق نامیده شده است، در اخلاق، مطلق گرا بوده است؛‏‎ ‎‏تعلیمات اخلاقی او تنها موعظه و نصیحت نبود و برای نیکوکاری و درست کرداری، مبنای‏‎ ‎‏علمی و عقلی می جست. وی رذیلت را از اشتباه و نادانی می دانست و می گفت: مردم از‏‎ ‎‏روی علم و عمد، دنبال شر نمی روند و اگر خیر و نیکی را تشخیص دهند، آن را‏‎ ‎‏بر می گزینند؛ پس باید در تشخیص خیر کوشید.‏

‏او خیر را مستقل از ذهن و نیازمند تعریف دقیق می دانست. به اعتقاد او سرمنشأ همۀ‏‎ ‎‏فضایل، حکمت است و بلکه هر فضیلتی نوعی حکمت است.‏‎[51]‎

‏«ارسطو»، شاگرد افلاطون نیز در زمرۀ مطلق گرایان قرار دارد. از ظاهر کلمات او نیز‏‎ ‎‏همانند سقراط و افلاطون بر می آید که حسن و قبح اخلاقی ثابت و لا یتغیّر است و تابع‏‎ ‎‏خواست فرد یا جامعه نیست.‏

‏ارسطو ملاک خوب و بد را اعتدال قوا معرفی می کند و این اعتدال را برای همیشه و‏‎ ‎‏همه جوامع ملاک خیر می داند؛ شجاعت برای همه و همۀ زمان ها خیر است و دو طرف‏‎ ‎‏این حد اعتدال یعنی تهوّر و جبن برای همه و در همۀ زمان ها بد است.‏‎[52]‎

‏ژان ژاک روسو که کتاب ‏‏امیل‏‏ او در تعلیم و تربیت معروف است و تأثیر فوق العاده ای‏‎ ‎‏در نظام تعلیم و تربیت در اروپا گذاشت، دربارۀ اخلاق معتقد است، ارزش های اخلاقی‏‎ ‎‏فطری است. وجدان انسانی، او را وادار می کند که به سوی خیر و فضیلت برود و خودش‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 247

‏هم به او نشان می دهد که چه باید کرد؛ اگر انحرافی هم پیدا کند، مؤاخذه می کند؛ وجدانش‏‎ ‎‏آن قدر او را سرزنش و عذاب می کند که دیگر به سمت آن کار نرود، مگر این که عوامل‏‎ ‎‏اجتماعی آن چنان شخص را منحرف کند که وجدان، خاموش گردد.‏

‏بنابراین، ملاک اخلاق، وجدان است و راه تحصیلش هم گوش دادن به ندای وجدان و‏‎ ‎‏فطرت انسانی است.‏

‏ظاهر کلام روسو، این است که فطرت و وجدان انسانی امر ثابتی است که همیشه،‏‎ ‎‏یکسان قضاوت می کند. ارزش های اخلاقی نیز مطلق است و خاستگاهی درونی، ثابت و‏‎ ‎‏خطاناپذیر دارد.‏‎[53]‎

‏ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی که فلسفه اش در روزگار خود او در سراسر آلمان‏‎ ‎‏و  سایر کشورها گسترش یافت، در فلسفه اخلاق مطلق گرا می باشد و بهتر و صریح تر از‏‎ ‎‏دیگران می گوید که اخلاق، مطلق است و در هیچ شرایطی تغییر نمی کند و هیچ استثنا‏‎ ‎‏هم  ندارد.‏

‏به اعتقاد او، اخلاق، دستورهای صریح و قاطعی است که وجدان انسان به او الهام‏‎ ‎‏می کند و فعل اخلاقی، فعلی است که مطلق باشد و انسان آن را، فقط به خاطر تکلیفی که از‏‎ ‎‏وجدان اخلاقی سرچشمه می گیرد، انجام بدهد.‏

‏فعل اخلاقی، از هر قید و شرطی رها است و هیچ منظوری جز انجام تکلیف ندارد.‏

‏او معتقد است در انسان، یک وجدان اخلاقی بسیار عالی وجود دارد که به طور بدیهی،‏‎ ‎‏مفاهیم اخلاقی را درک می کند و خیر و شر را روشن می کند؛ او می گوید: «دو چیز، اعجاب‏‎ ‎‏مرا بر می انگیزد: یکی آسمان پر ستارۀ بالای سرم و دوم وجدانی که در انسان است و‏‎ ‎‏قانون اخلاقی باطنم». ‏

‏در نگاه کانت، اخلاق همان الهامات وجدانی کلی و دائم و همه زمانی است. او اخلاق‏‎ ‎‏را نه نسبی بلکه مطلق می داند.‏

‏در اعتقاد او، باید راست گفت و راست گفتن همیشه خوب است، حتی اگر منجر به‏‎ ‎‏کشته شدن بی گناهی گردد که در این صورت، گناه به گردن قاتل است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 248

‏کانت اصرار می ورزد که قواعد اخلاقی کلیت دارد و مطلق است و در هیچ شرایطی‏‎ ‎‏عوض نمی شود و تغییر نمی یابد و قابل استثنا نیست.‏‎[54]‎

اصول و پایه های زیر بنایی جاودانگی اخلاق در نگاه امام خمینی رحمه الله

‏در مکتب اسلام، اصول، ارکان و قواعدی وجود دارد که از ویژگی های خاص این‏‎ ‎‏مکتب است و از آن تفکیک ناپذیر است. هر مسلمانی آن ها را پذیرفته است و هیچ‏‎ ‎‏تردیدی دربارۀ آن ها در میان پیروان اسلام وجود ندارد و نفی و انکار آن ها به منزلۀ نفی و‏‎ ‎‏انکار اسلام می باشد.‏

‏اسلام با همین اصول، در طول تاریخ، به صورت قطعی و یقینی همراه بوده و هست و‏‎ ‎‏خواهد بود. اسلام، بر همین ارکان استوار است و با همین ویژگی ها در جهان‏‎ ‎‏شناخته  می شود. ‏

‏این ویژگی ها که به طور واضح در قرآن و سنت پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و ائمه معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏ بیان‏‎ ‎‏شده است، الهام بخش اطلاق و جاودانگی اخلاق است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز در آثار خویش، همین اصول و ارکان را تبیین و بر آن ها تأکید‏‎ ‎‏می نمایند.‏

‏این ارکان و اصول اساسی را به شرح زیر، یادآوری می نماییم و در هر اصل و رُکنی از‏‎ ‎‏اندیشه ها و رهنمودهای حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ بهره خواهیم برد:‏

‏الف. خاتمیّت؛‏

‏ب. نسخ ناپذیری اسلام؛‏

‏ج. جامعیت و کمال اسلام؛‏

‏د. جاودانگی اسلام؛‏

‏ه . جهانی بودن اسلام؛‏

‏و. اتمام و اکمال مکارم اخلاقی، هدف بعثت انبیا.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 249

الف. خاتمیّت

‏هر کس که اعتراف به رسالت پیامبر اسلام ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و خاتمیّت نماید، باید جاودانگی‏‎ ‎‏مکتب اخلاقی و اصول اخلاقی اسلام را بپذیرد.‏

‏ظهور دین اسلام با پایان یافتن دفتر نبوت توأم بوده است و مسلمانان همواره ختم‏‎ ‎‏نبوت را امر واقع شده و قطعی تلقی کرده اند. ‏

‏هیچ گاه برای آن ها، این مسأله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ پیغمبر‏‎ ‎‏دیگری خواهد آمد یا خیر؟ زیرا قرآن کریم با صراحت، پایان یافتن نبوت را اعلام کرده،‏‎ ‎‏پیغمبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، بارها آن را تکرار نموده است.‏

‏در میان مسلمین، اندیشه ظهور پیامبر دیگر، مانند انکار یگانگی خداوند یا انکار‏‎ ‎‏قیامت، با ایمان به اسلام، همواره ناسازگار شناخته شده است.‏

‏تلاش و کوششی که در میان دانشمندان مسلمان، در این زمینه به عمل آمده است، تنها‏‎ ‎‏در این جهت بوده که می خواسته اند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را‏‎ ‎‏کشف نمایند.‏‎[55]‎

‏در قرآن کریم دربارۀ ختم نبوت چنین آمده است:‏

‏«‏مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أبَا أحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لٰکِنْ رَسُولَ الله ِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ‏»‏‏؛‏‎[56]‎

‏محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ همانا او فرستاده خدا و پایان دهندۀ پیامبران است.‏

‏لحن این آیه می رساند که قبل از نزول این آیه نیز، پایان یافتن نبوت با پیامبری حضرت‏‎ ‎‏محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در میان مسلمین امری شناخته شده بوده است. مسلمانان همان طوری که‏‎ ‎‏محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را رسول الله می دانستند، خاتم النبیین می شناختند و این آیه، فقط یادآوری‏‎ ‎‏می کند که او را به عنوان پدر خوانده فلان شخص نخوانید؛ او را با همان عنوان واقعیش که‏‎ ‎‏رسول الله و خاتم النبیین است بخوانید.‏‎[57]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در کتاب ارزشمند «کشف الاسرار»، همین آیه را آورده و سپس‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 250

‏چنین  نوشته اند:‏

‏در این آیه، خدا ختم پیغمبری را با پیغمبر اسلام اعلان کرده؛ پس قانون آسمانی و دستور‏‎ ‎‏خدایی که باید به وسیله پیغمبران بیاید، دیگر برای بشر نخواهد آمد و... به حکم خرد و قرآن،‏‎ ‎‏هیچ قانونی جز قانون خدا قانونیّت ندارد و پذیرفتن قانون های بشری از حکم خرد و قرآن‏‎ ‎‏بیرون است؛ پس معلوم شد که قانون اسلام که آخرین قوانین خدایی است به حکم این آیه‏‎ ‎‏برای همیشه و همۀ تودۀ بشر خواهد بود و قانون های اروپایی که امروز در کشور ما نیز‏‎ ‎‏معمول است، جز سیاه مشقی نیست و نباید عملی شود.‏‎[58]‎

‏امام در ادامۀ همین نوشتار، ختم نبوت را از واضحات و ضروریّات شمرده اند‏‎ ‎‏و  نوشته اند:‏

‏بسیاری از احکام دینی به طوری از واضحات و ضروریات شده است که اگر از او سؤال شود،‏‎ ‎‏باید سؤال کننده را جزو دیوانگان و بی خردان شمرد... اگر کسی سؤال کند به چه دلیل قانون‏‎ ‎‏اسلام برای همیشه است و پیغمبر اسلام پیغمبر آخرالزمان و آخر پیامبران است جوابی جز‏‎ ‎‏استهزا ندارد. پیش تمام مسلمانان در تمام روی زمین؛ همان طور که قرآن را کتاب پیامبر‏‎ ‎‏می دانند و محمد بن عبد الله  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را پیغمبر اسلام می دانند و این از ضروریات و واضحات‏‎ ‎‏است که دیگر دلیلی لازم ندارد به همین روشنی و واضحی مسأله خاتمیت پیغمبر است که‏‎ ‎‏هیچ مسلمی در این که این از دین اسلام است خود را نیازمند به دلیل نمی داند... هر کس‏‎ ‎‏دین اسلام را قبول کند خاتمیت را هم باید قبول کند.‏‎[59]‎

‏در ادامۀ همین موضوع، امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ به عنوان نمونه، یک حدیث متواتر بین شیعه و‏‎ ‎‏اهل سنت را برای توضیح ختم نبوت نقل کرده و نوشته اند:‏

‏گرچه این مطلب به این روشنی نیازمند به دلیل و روایت نیست لکن این جا برای تمام کردن‏‎ ‎‏مقصود، تمسک به حدیث نیز می کنیم.‏

‏در باب امامت یکی از احادیثی که آوردیم، «حدیث منزلت» بود که پیغمبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ به‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود: ‏«انت منی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبی بعدی؛‏ یعنی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 251

‏منزلت تو پیش من منزلت هارون است به موسی لکن تو پیغمبر نیستی، زیرا پس از من‏‎ ‎‏دیگر پیغمبری نمی آید.»‏

‏این حدیث، از طرق شیعه و سنی از متواترات احادیث است و معنای تواتر آن است که به‏‎ ‎‏قدری راویان آن زیاد است که یقین داریم آن از پیغمبر وارد شده است؛ متواتر بودن این‏‎ ‎‏حدیث پیش شیعه معلوم است و نزد اهل سنت نیز متواتر است...‏

‏در این حدیث مسلّم، پیغمبر اسلام نیامدن پیغمبر دیگر و ختم شدن قانون الهی را به همین‏‎ ‎‏قانون اسلام اعلان نموده؛ پس هر کس پیغمبری او را باور دارد، خاتمیت او را نیز باید‏‎ ‎‏باور  کند.‏‎[60]‎

‏در تلازم خاتمیت، و جاودانگی اصول اخلاقی اسلام ابهام و تردیدی نیست.‏‎ ‎‏خاتم الانبیاء و المرسلین حضرت محمد بن عبد الله  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ بهترین و کامل ترین و جامع ترین‏‎ ‎‏دستگاه اخلاقی را برای بشر آورده است و دیگر پس از او هم پیامبری نخواهد آمد؛‏‎ ‎‏بنابراین، اصول اخلاقی آخرین پیامبر جاویدان و ابدی و مطلق است.‏

‏شهید مطهری بر این تلازم تصریح کرده و می نویسد:‏

‏دین اسلام خصوصیّتی دارد و آن مسأله خاتمیّت و مسأله جاودانگی است و این امر ملازم‏‎ ‎‏است با این که ما اخلاقیات را مطلق بدانیم.‏‎[61]‎

ب. نسخ ناپذیری اسلام

‏احکام اخلاقی اسلام، بر اساس وحی الهی و فرمان شارع مقدس، جَعل و وَضع‏‎ ‎‏شده اند و به وسیلۀ خاتم النبیین ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ به ما رسیده اند.‏

‏این اصول و احکام اخلاقی، ثابت، پایدار، دائمی و غیر قابل نسخ است؛ امکان ندارد‏‎ ‎‏نسخی روی دهد؛ هیچ دلیلی بر رفع و تعویض این احکام اخلاقی وجود ندارد و نسخ‏‎ ‎‏ناپذیری اسلام، بدیهی، ضروری، قطعی و مسلّم است.‏

‏هیچ قدرتی نمی تواند حکمی از احکام اسلام را نسخ کند؛ بنابراین، اصول اخلاق‏‎ ‎‏اسلامی، نسبی و متغیّر و موقت و بی ثبات نیست؛ بلکه مطلق و جاودان است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 252

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نسخ ناپذیری اسلام را به دلیل عقل و حکم خرد اثبات نموده و در‏‎ ‎‏این باره می گویند:‏

‏این جا باید به حکم خرد رجوع کرد و از قانون های خدایی تا آن اندازه که در دسترس خرد‏‎ ‎‏است، بررسی کرد، ببینیم در این گونه قانون که اسلام آورده راهی برای نسخ باز است یا آن که‏‎ ‎‏این ها چون کامل و با هر زمانی مناسب است، نباید نسخ شود و نسخ آن ها از حکم خرد‏‎ ‎‏بیرون است... به طور کلی قانون هایی که قابل نسخ است، عبارت از قوانینی است که برای‏‎ ‎‏اداره کردن زندگانی معنوی و مادی بشر کافی نباشد و یا قانونی بهتر از آن بتواند زندگانی‏‎ ‎‏مادی و معنوی او را اداره کند... تمام قوانین بزرگ اسلام دارای این دو جنبه است که هم نظر‏‎ ‎‏به حیات مادی و فراهم ساختن ساز و برگ آن دارد و هم نظر به حیات معنوی و ساز و برگ‏‎ ‎‏آن... اسلام، زندگانی مادی و معنوی را به هم آمیخته و هر یک را کمک کار دیگر قرار داده‏‎ ‎‏چنان که قانون شناسان، این معنا را خوب می دانند و این یکی از بزرگ ترین شاهکارها است‏‎ ‎‏که از مختصات این قانون است... یک همچو قانونی که چنین کشی دارد و خود دنبال‏‎ ‎‏احتیاجات، بزرگ می شود، قابل نسخ نیست، بلکه برای همیشه و همۀ کشورها وضع شده‏‎ ‎‏است... چنین قانونی نسخ بردار نیست.‏‎[62]‎

ج. جامعیت و کمال اسلام

‏مکتب اسلام، مکتبی جامع و فراگیر است؛ فقط به یک بُعد از ابعاد زندگی بشر توجه‏‎ ‎‏نکرده است، بلکه به همۀ ابعاد و شئون زندگی، توجه بنیادی و جدی دارد.‏

‏اسلام، در تمام مسائل زندگی بشر و رویدادها نظر دارد. بشر برای زندگی در این دنیا و‏‎ ‎‏جوامع انسانی، در مسائل زیادی به دانستن تکلیف خویش نیازمند است و اسلام، دین‏‎ ‎‏کاملی است که همۀ نیازها را پاسخ داده است.‏

‏دینی می تواند دین خاتم باشد که آموزه ها و دستاوردهای آن دین، تمام آن چه را که‏‎ ‎‏بشر برای سعادت در صحنه های زندگی نیاز دارد در بر داشته باشد و کامل و جامع باشد.‏‎ ‎‏آن دین باید از هرگونه تحریف و تغییر در طول تاریخ مصون باشد و اسلام، چنین مکتبی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 253

‏است؛ نظام اخلاقی آن، جامع، کامل، پایدار، ثابت است و اصول اخلاقی آن نسبی و‏‎ ‎‏متغیر  نیست.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در جامعیّت و کمال قانون اسلام چنین نوشته اند:‏

‏پس از آن که ثابت شد که قانون اسلام برای همیشه و همه کس است و خود خدا در آیه سه از‏‎ ‎‏سورۀ مائده پس از آن که امیرالمؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏را بر خلافت نصب کرد، اعلانِ کامل شدن دین و‏‎ ‎‏تمام شدن نعمت و خشنود شدن خود را از اسلام نموده می فرماید: ‏‏«‏اَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ‎ ‎أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإسْلاَمَ دِیناً‏»‏‏.‏

‏پس قانون اسلام را خدا کامل و تام شمرده و چنین قانونی که در پیشگاه خدا به کامل و تام‏‎ ‎‏بودن شناخته شده، کسی دیگر نتواند آن را نسخ و ابطال کرد، علاوه اگر قانون خدا را‏‎ ‎‏پارلمان ها بخواهند نسخ کنند، معنای آن، تخلّف از قانون خدا است که خرد نمی پذیرد و خود‏‎ ‎‏خدا نیز قانونی نخواهد فرستاد؛ زیرا که نبوت را، چنان که دیدیم، ختم کرده است.‏‎[63]‎

‏همچنین امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏، در کتاب ‏‏چهل حدیث‏‏ در این باره نوشته اند:‏

‏در تمام دوره زندگانی بشر، قانون و شریعتی که به این اتقان باشد و در تمام مراحل دنیایی و‏‎ ‎‏آخرتی کامل و تام باشد وجود نداشت و این، خود، بزرگ ترین دلیل بر حقانیّت آن است...‏‎ ‎‏اِتقان احکام یک شریعت و حسن نظام و ترتیب کامل آن که متکفّل تمام احتیاجات مادی و‏‎ ‎‏معنوی، دنیوی و اخروی، اجتماعی و فردی است، ما را هدایت می کند به آن که مشرّعِ و‏‎ ‎‏منظِّم آن، یک علم محیط مطّلع بر تمام احتیاجات عایلۀ بشر است.‏‎[64]‎

د. جاودانگی اسلام

‏از ویژگی های رسالت خاتم النبیّین، بقای دولت او است‏‎[65]‎‏ و قرآن می فرماید:‏

‏«‏هُوَالَّذِی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‏»‏‏؛‏‎[66]‎

‏او کسی است که رسولش را به هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیین ها غالب‏‎ ‎‏گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 254

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ اعتقاد دارند «قانون اسلام، برای همیشه و همه جا است» و «اسلام،‏‎ ‎‏قانون همیشگی است» و در عنوان گواه هایی از گفته خدا در کتاب ‏‏کشف الاسرار‏‏، در این‏‎ ‎‏زمینه نوشته اند: «در قرآن کریم گواه هایی است بر این که قرآن و احکام اسلام، برای همیشه‏‎ ‎‏و همۀ تودۀ بشر است» و سپس، آیات 42 سورۀ فصلت، آیات 48 تا 50 سورۀ مائده، آیات‏‎ ‎‏79 و 42 سورۀ آل عمران، و آیه 1 سورۀ فرقان، آیه 42 سورۀ فاطر، آیه 90 سورۀ انعام، آیه‏‎ ‎‏107 سورۀ انبیاء و آیه 40 سورۀ احزاب را ذکر نموده و با استناد به آیۀ ‏‏«‏وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ الله ِ‎ ‎تَحْوِیلاً‏»‏‏،‏‎[67]‎‏ نوشته اند: «این دلیل همیشگی بودن سنت و دستور خدایی است» و در توضیح‏‎ ‎‏آیۀ ‏‏«‏وَ مَا أرْسَلْنَاکَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ‏»‏‎[68]‎‏ و سایر آیات نوشته اند: «در این آیات و بسیاری دیگر‏‎ ‎‏که به این مضمون وارد است، خدا پیغمبر اسلام را بیم دهنده و رحمت برای تمام جهانیان‏‎ ‎‏خوانده و قرآن را تذکره و قانون همۀ جهانیان قرار داده و شک نیست که تمام افراد بشر، در‏‎ ‎‏هر دوره پیدا شوند و در هر کشوری زیست کنند، از جهانیان هستند؛ پس به موجب این‏‎ ‎‏آیات، پیغمبر برای همه قانون آورده و اسلام قانون همه جهانیان است؛ هر کس باشد و هر‏‎ ‎‏وقت باشد و هر جا باشد.‏

‏اگر قانون برای یک زمان و یک گروه باشد، تخلف از آن برای دیگر مردم بیمی ندارد و‏‎ ‎‏عمل کردن به آن از نیکی ها نیست تا پیغمبر، بیم دهندۀ همه جهانیان و رحمت برای همۀ‏‎ ‎‏عالمیان باشد و قرآن تذکره برای همۀ عالم باشد.‏‎[69]‎

‏«زراره» در یک حدیث، می گوید از امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏، دربارۀ حلال و حرام پرسیدم؛‏‎ ‎‏امام  فرمود: ‏

«حلالُ محمّدٍ حلالٌ إلی یوم القیامة و حرامه حرامٌ إلی یوم القیامة لایکون غیره و لا‎ ‎یجیء  غیره»؛‎[70]‎

‏حلال محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ تا روز قیامت حلال است و حرام او تا روز قیامت حرام.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 255

‏جاودانگی حلال و حرام، ارتباط تنگاتنگی با اطلاق و جاودانگی و دائمی بودن اصول‏‎ ‎‏و احکام اخلاقی دارد و یکی از پایه های اطلاق اخلاق اسلامی است.‏

‏شهید مطهری در زمینۀ این پیوند می نویسد:‏

‏بحث جاودانگی اصول اخلاقی برای ما اهمیت بیش تری دارد و با مسأله جاودانگی اسلام‏‎ ‎‏تماس بیش تری پیدا می کند؛ زیرا اخلاق عبارت از یک سلسله تعلیمات است و اگر کسی، این‏‎ ‎‏تعلیمات اخلاقی و انسانی و تعلیمات اجتماعی را جاودان نداند، اصول اخلاقی و تربیتی و‏‎ ‎‏تعلیماتی اسلام را نیز جاودان نمی داند و دست کم، معتقد است این ها اگر هم اعتبار داشته‏‎ ‎‏باشد در زمان خودش اعتبار داشته است، و با تغییر زمان و شرایط این اصول نیز باید تغییر‏‎ ‎‏کند. در این صورت، بخش بزرگی از اسلام منسوخ می گردد.‏

‏البته مسأله جاودانگی حقیقت هم با مسأله جاودانگی اسلام، ارتباط پیدا می کند. ولی مسأله‏‎ ‎‏جاودانگی اصول اخلاقی، ارتباط بیش تری با جاودانگی اسلام دارد.‏‎[71]‎

‏به دو جمله ای که از امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ دربارۀ «اسلام» و «قانون اسلام» ذکر شد، خوب‏‎ ‎‏دقت کنید؛ امام بزرگوار هم فرموده اند: «اسلام، قانون همیشگی است» و هم تصریح‏‎ ‎‏فرموده اند که: «قانون اسلام، برای همیشه و همه جا است»؛ روشن است که کلمۀ «اسلام»‏‎ ‎‏تمام تعلیمات اسلامی را فرا می گیرد و همه آموزه های اعتقادی و فقهی و اخلاقی این دین‏‎ ‎‏را شامل می شود و تعبیر «قانون» نیز مجموعۀ قوانین و مقررات اسلامی را در حوزۀ اخلاق‏‎ ‎‏و فقه و عقاید در بر دارد.‏

‏در این جملات و رهنمودهای امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ تنها سخن از همیشگی بودن عقاید دینی‏‎ ‎‏نیست و تنها همیشگی بودن احکام شرعی در فقه اسلامی را گزارش نمی کند بلکه‏‎ ‎‏جاودانگی و ابدی بودن اخلاق اسلامی را هم نشان می دهد.‏

‏در بیان امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏، دو واژۀ «اسلام» و «قانون» قرار دارد که هر دو، کلی و عام و‏‎ ‎‏مطلق است و بین اسلام و قانون با «همیشگی بودن»، ارتباط و پیوند برقرار شده است؛‏‎ ‎‏پس، اسلام و قانون اسلام در ابعاد و اقسام آن، همگی در هر زمان و مکان و در گسترۀ‏‎ ‎‏تاریخ تا روز قیامت اعتبار و ارزش و قداست دارد و بنابراین، در مکتب اخلاقی امام‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 256

‏خمینی ‏‏رحمه الله‏‏، ارزش ها و اصول اخلاقی اسلام، جاویدان و همیشگی است و هرگز نابود‏‎ ‎‏نمی گردد و عوض نمی شود چون امکان ندارد در منطق امام خمینی، به طور کلی اسلام و‏‎ ‎‏قانون آن همیشگی باشد ولی اخلاق اسلامی و قانون اخلاقی آن نسبی بوده و اعتبار آن،‏‎ ‎‏کوتاه مدت و موقت باشد.‏

هـ . جهانی بودن اسلام

‏اسلام یک مکتب جهانی است. حوزۀ رسالت پیامبر اسلام گسترده و وسیع است و‏‎ ‎‏همۀ جهانیان را در بر می گیرد.‏

‏قرآن تصریح دارد که خداوند به پیامبر فرمان داده است، جهانی بودن رسالت خود را‏‎ ‎‏اعلام نماید:‏

‏«‏قُلْ یَا أیُّهَا النَّاسُ إنِّی رَسُولُ الله ِ إلَیْکُمْ جَمِیعاً‏»‏‏؛‏‎[72]‎

‏بگو ای مردم! من فرستادۀ خدا به سوی همۀ شما هستم.‏

‏این حقیقت، در سورۀ سبأ، آیۀ 28 و مدّثر، آیات 31، 36 و فرقان، آیۀ 1 و تکویر،‏‎ ‎‏آیۀ  27 و انعام، آیۀ 19 بیان شده است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در کتاب ‏‏چهل حدیث‏‏ وصیت پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ به امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ را نقل کرده و‏‎ ‎‏دربارۀ آن نوشته اند:‏

‏البته معلوم است که در هیچ یک از این امور، برای خود آن بزرگوار، نفعی متصوّر نیست؛ بلکه‏‎ ‎‏مقصود، نفع رساندن به طرف بوده و جناب امیر ‏‏علیه السلام‏‏، گرچه طرف مخاطبه است، اصالتاً، ولی‏‎ ‎‏چون تکالیف عمومی مشترک است، باید حتی الامکان جدیت کنیم که وصیت های جناب‏‎ ‎‏رسول، زمین نماند.‏‎[73]‎

‏در کتاب ‏‏کشف الاسرار‏‏ نیز با دلیل عقلی و به حکم خرد، جاودانگی اسلام را ثابت نموده‏‎ ‎‏و نوشته اند:‏

‏ما گواه از خرد داریم بر این که قانون اسلام، امروز هم برای تمام بشر قانون است و باید همه‏‎ ‎‏بر آن به ناچار گردن نهند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 257

‏و بعد از بررسی و تأکید بر لزوم قانون و حق قانون گذاری خداوند و عملی بودن قانون‏‎ ‎‏اسلام برای همۀ بشریت، می نویسند:‏

‏پس ناچار باید گفت این قانون که پس از او به حکم ضروری قانونی نیامده، امروز هم برای‏‎ ‎‏همۀ بشر قانون است و باید عملی باشد.‏‎[74]‎

‏با توجه به این حقیقت که تعلیمات اسلام، جهانی است و برای تمام مردم جهان در‏‎ ‎‏سراسر کرۀ زمین تا روز قیامت است، بنابراین، اصول اخلاقی آن نیز جهانی است و‏‎ ‎‏اختصاص به یک ملت و یک نسل و زبان ندارد. از این رو، ارزش های اخلاقی اسلام،‏‎ ‎‏نسبی نیست و مطلق و عمومی و همگانی است و قرآن هم کتابی جهانی و جاویدان است‏‎ ‎‏و اصول اخلاقی جهانی، جاویدان و مطلق دارد.‏

و. هدف از بعثت پیامبر، اتمام و اکمال مکارم اخلاقی

‏بر اساس آیات قرآنی و احادیث نبوی، هدف از بعثت حضرت محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، تربیت‏‎ ‎‏انسان ها، تهذیب و تزکیۀ آنان و اتمام و اکمال مکارم و فضایل اخلاقی است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در این باره نوشته اند: «آنچه دانستنی است، آن است که به موجب‏‎ ‎‏حدیث منقول از رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏:‏ «بُعثتُ لاُتمّم مکارم الأخلاق»‏، غایت بعثت و نتیجۀ‏‎ ‎‏دعوت خاتم الانبیاء ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ اکمال مکارم اخلاق است و در احادیث شریفه، مجملاً و مفصلاً‏‎ ‎‏به مکارم اخلاق، بیش از هر چیز، بعد از معارف اهمیت دادند... معلوم است که سرمایۀ‏‎ ‎‏حیات ابدی آخرت و رأس المال تعیّش آن نشئه حصول اخلاق کریمه است و اتصاف به‏‎ ‎‏مکارم اخلاق است.‏‎[75]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در مصاحبه با خبرنگار روزنامۀ "تمپو" از اندونزی، بر نقش معنویّت در‏‎ ‎‏نظام اسلامی برای حل تمام مشکلات بشر در جهان تأکید نموده و می فرمایند:‏

‏این مسلّم است که از نظر اسلامی، حل تمامی مشکلات و پیچیدگی ها در زندگی انسان ها‏‎ ‎‏تنها با تنظیم روابط اقتصادی، به شکل خاص حل نمی شود و نخواهد شد؛ بلکه مشکلات را‏‎ ‎‏در کلِّ یک نظام اسلامی باید حل کرد و از «معنویت» نباید غافل بود که کلید دردها است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 258

‏ما معتقدیم تنها مکتبی که می تواند جامعه را هدایت کند و پیش ببرد اسلام است و دنیا اگر‏‎ ‎‏بخواهد از زیر بار هزاران مشکلی که امروز با آن دست به گریبان است نجات پیدا کند و‏‎ ‎‏انسانی زندگی کند، انسان گونه، باید به اسلام روی بیاورد.‏‎[76]‎

‏در سخنرانی دیگری نیز، تربیت در همۀ ابعاد را هدف از تشریع اسلام و نزول قرآن‏‎ ‎‏کریم دانسته و فرموده اند:‏

‏اسلام برای ساختن انسان آمده است؛ کتاب آسمانی اسلام که آن قرآن مجید است، کتاب‏‎ ‎‏تربیت انسان است؛ انسان را به همۀ ابعادی که دارد، به بُعد روحانی و به بُعد جسمانی،‏‎ ‎‏بُعدهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، همۀ بُعدها... اسلام آمده است که به ما راه تربیت را‏‎ ‎‏نشان بدهد، ما هم باید به تبع اسلام، تربیت کنیم جوانان خودمان را.‏‎[77]‎

‏در کتاب ‏‏جهاد اکبر یا مبارزه با نفس‏‏ نیز چنین نوشته اند:‏

‏انبیای خدا برای این مبعوث شدند که آدم، تربیت کنند، انسان بسازند، بشر را از زشتی ها،‏‎ ‎‏پلیدی ها، فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و با فضایل و آداب حسنه آشنا کنند؛ ‏«بُعثت‎ ‎لاُتمّم مکارم الأخلاق».‎[78]‎

‏ایشان به معلّمان و استادان دانشگاه ها هم ضرورت تربیت دانشجویان و جامعیت و‏‎ ‎‏کمال تربیت دینی را یادآوری نموده و می فرمایند:‏

‏باید مسئول تربیت آن ها باشند؛ مشغول این باشند که این ها را تربیت کنند؛ یک تربیت‏‎ ‎‏صحیح اسلامی که در تربیت صحیح اسلامی همه ‏‏[‏‏خصوصیات‏‏]‏‏ است.‏‎[79]‎

‏نظر به این حقیقت که هدف از بعثت، اخلاق است، روشن می شود که این اخلاق نبوی‏‎ ‎‏و قرآنی، مطلق و دائمی و ثابت است و هرگز تغییر نمی یابد. هیچ گاه محصول بعثت نابود‏‎ ‎‏نمی شود و عوض نمی گردد و تعلیمات اخلاقی اسلام جاویدان و جهانی است و نسبی‏‎ ‎‏نیست؛ اختصاص به زمان و مکان و ملت خاص نیز ندارد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 259

‏اخلاق با بعثت پیامبر اسلام کامل شد و این نظام اخلاقی کامل و جامع که دستاورد‏‎ ‎‏بزرگ بعثت است همواره و پیوسته اعتبار دارد و باید از آن پیروی نمود.‏

نتیجه گیری

‏در آغاز این مقاله، تعدادی پرسش با الفاظ و عبارات مختلف، اما در معنا و مفهوم،‏‎ ‎‏هماهنگ و مشابه دربارۀ اِطلاق یا نسبیّت ارزشهای اخلاقی مطرح شد.‏

‏چون پاسخ مستقیم و جداگانه به تک تک آن پرسش ها نیازمند تکرار مطالب در ابعاد و‏‎ ‎‏زوایای گوناگون بود، به طور کلی در سیر طبیعی و برآیند مراتب این پژوهش، پاسخِ‏‎ ‎‏مناسب همۀ آن پرسش ها بر اساس اندیشه و آثار امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ داده شد. آنچه در توضیح‏‎ ‎‏کلیه واژه های موضوع مقاله و تبیین فرضیۀ نسبیّت ارزش های اخلاقی و گزارش دلایل‏‎ ‎‏نسبی گرایان و نقد و ارزیابی ادعای آنان و شناساندن آثار و پیامدهای نسبیّت گرایی اخلاقی‏‎ ‎‏و به دنبال آن، تعریف نظریّۀ اطلاق و جاودانگی ارزش های اخلاقی و معرّفی مطلق گرایان‏‎ ‎‏و براهین آنان، به نگارش درآمد، در واقع، مقدمه و زمینه ساز درک مکتب اخلاقی امام‏‎ ‎‏خمینی ‏‏رحمه الله‏‏و شناخت نظریۀ ایشان دربارۀ ارزش های اخلاقی است.‏

‏با پی گیری مباحث به هم پیوستۀ مقاله و دقت و تأمّل در مطالب آن در مراتب و مراحلِ‏‎ ‎‏مذکور، پاسخ مناسب و درستِ پرسش های ابتدای مقاله روشن می گردد؛ بنابراین، از‏‎ ‎‏دیدگاه امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ ارزش های اخلاقی، جاویدان و مطلق و برای همۀ افراد بشر در همۀ‏‎ ‎‏زمان ها و در هر شرایط است و اسبابِ سعادت و تکامل و رستگاری بشر، یکسان است.‏‎ ‎‏وجدان فطری، اخلاقی انسان ها و دستورهای اخلاقی در دستگاه اخلاقی اسلام، جاویدان‏‎ ‎‏و پایدار است و خوبی ها و بدی ها و فضایل و رذایل و اصول نظام اخلاقی اسلام ثابت و‏‎ ‎‏ابدی است و هیچ گاه تغییر نمی یابد و به رأی و سلیقه و گزینش فرد و جامعه بستگی ندارد‏‎ ‎‏و همیشه تا روز قیامت علی وار بودن و حسین گونه زیستن و ابوذر و سلمان و مقداد بودن،‏‎ ‎‏معیار انسانیّت و رشد و کمال و سعادت، و معاویه و یزید و شمر و ابن زیاد بودن معیار‏‎ ‎‏شقاوت و فساد و انحراف از انسانیت بوده و خواهد بود.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 260

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آشنایی با علوم اسلامی‏‏، مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، 1362 ش.‏

‏2. ‏‏اخلاق اسلامی‏‏، احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در‏‎ ‎‏دانشگاه ها، 1380 ش.‏

‏3. ‏‏اسلام و مقتضیات زمان‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1370 ش.‏

‏4. ‏‏بحار الانوار‏‏، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.‏

‏5. ‏‏تعلیم و تربیت در اسلام‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1373 ش.‏

‏6. ‏‏جهاد اکبر‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏7. ‏‏حسن و قبح عقلی‏‏، جعفر سبحانی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370 ش.‏

‏8. ‏‏ختم نبوت‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.‏

‏9. ‏‏دروس فلسفه اخلاق‏‏، محمدتقی مصباح یزدی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1377 ش.‏

‏10. ‏‏سیر حکمت در اروپا‏‏، محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات زوار، 1344 ش.‏

‏11. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ش.‏

‏12. ‏‏صحیفۀ امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏13. ‏‏الفصول المهمّة فی اصول الائمه‏‏، محمد حر عاملی، قم، مکتبة بصیرتی.‏

‏14. ‏‏فطرت‏‏، مرتضی مطهری، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده عمران، 1362 ش.‏

‏15. ‏‏فلسفه اخلاق‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1367 ش.‏

‏16. ‏‏فلسفه کانت‏‏، یوسف کرم، ترجمه محمد محمدرضایی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات‏‎ ‎‏اسلامی، 1375 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 261

‏17. ‏‏کشف الاسرار‏‏، امام خمینی، قم انتشارات مصطفوی.‏

‏18. ‏‏لذات فلسفه‏‏، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب.‏

‏19. ‏‏مانیفست حزب کمونیست‏‏، کارل مارکس و فریدریش انگلس، ترجمه محمد پوران،‏‎ ‎‏تهران، انتشارات حزب توده ایران، 1359 ش.‏

‏20. ‏‏المیزان فی تفسیر القرآن‏‏، سید محمدحسین طباطبائی، انتشارات اسماعیلیان، 1393 ق.‏

‏21. ‏‏نقدی بر مارکسیسم‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1363 ش.‏

‏22. ‏‏نقش ادیان در تکامل انسان‏‏، کمال الدین بخت آور، تهران، مشعل آزادی.‏

‏23. ‏‏وحی و نبوت‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1357 ش.‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 262

  • ) عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد.
  • ) این جانب در مطالعۀ آثار امام خمینی رحمه الله در حوزۀ اخلاق، این بحث را به صورت جداگانه و تفصیلی ندیده ام؛ شاید ایشان در اثری این گونه وارد بررسی موضوع مقاله شده باشند و حقیر ندیده باشم و مورد غفلت قرار گرفته باشد.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 138.
  • ) نقدی بر مارکسیسم، ص 202.
  • ) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 391.
  • ) همان، ص 393.
  • ) همان، ج 2، ص 97 و 233 و 234.
  • ) نقدی بر مارکسیسم، ص 182.
  • ) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 341 و 342.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 138.
  • ) دروس فلسفه اخلاق، ص 185؛ آشنایی با علوم اسلامی، ص 361 ـ 376؛ سیر حکمت در اروپا، ج 1.
  • ) آشنایی با علوم اسلامی، ص 370 و 371؛ سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 53 ـ 55.
  • ) آشنایی با علوم اسلامی، ص 368 و 369؛ سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 59.
  • ) آشنایی با علوم اسلامی، ص 385 و 386؛ نقدی بر مارکسیسم، ص 194 ـ 197؛ تاریخ فلسفۀ غرب، ج 1، ص 242 و 244.
  • ) ر.ک: اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 17، 18، 212، 396، 409، 413، 418، 420، 424؛ ج 2، ص 98، 99، 153، 155، 156، 157، 158، 160، 166، 172، 187، 188، 189، 198، 200، 201، 223، 224، 226، 227؛ فطرت، ص 54 و 55؛ مانیفست حزب کمونیست، ص 23 و 30 و 50.
  • ) اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 158.
  • ) مارکس و مارکسیسم، ص 17؛ نقدی بر مارکسیسم، ص 166.
  • ) نقدی بر مارکسیسم، ص 182.
  • ) سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 196 ـ 206.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 144 و 145؛ اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 250.
  • ) نقش ادیان در تکامل انسان، ص 241.
  • ) لذات فلسفه، ص 88 و 90.
  • ) المیزان، ج 1، ص 375 و 376.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 141 ـ 144 و 151.
  • ) کتاب نقد، ش 5 و 6.
  • ) همان، ص 77.
  • ) همان، ص 58 و 88 و 156.
  • ) همان، ش 4، ص 2.
  • ) همان، ص 94.
  • ) همان، ص 14.
  • ) اخلاق اسلامی، ص 40 و 41.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 119؛ فطرت، ص 59.
  • ) آشنایی با علوم اسلامی، ص 350 و 351.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 158؛ فطرت، ص 56 و 57.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 119 و 158.
  • ) صحیفۀ امام، ج 9، ص 13 ـ 14.
  • ) همان، ج 4، ص 189.
  • ) همان، ص 175 ـ 176.
  • ) همان، ج 8، ص 325.
  • ) تحریر الوسیله، ج 1، ص 424.
  • ) فطرت، ص 59.
  • ) همان، ص 66 ـ 69.
  • ) وحی و نبوت، ص 145؛ اسلام و مقتضیات زمان، ص 260 ـ 270.
  • ) صحیفۀ امام، ج 20، ص 93.
  • ) همان، ص 312.
  • ) همان، ج 3، ص 218.
  • ) اخلاق اسلامی، ص 41.
  • ) صحیفۀ امام، ج 7، ص 178.
  • ) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 302 و 342.
  • ) سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 24 و 26؛ آشنایی با علوم اسلامی، ص 361 ـ 363؛ تعلیم و تربیت در اسلام، ص 148؛ نقدی بر مارکسیسم، ص 194.
  • ) سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 16 ـ 18؛ آشنایی با علوم اسلامی، ص 363؛ نقدی بر مارکسیسم، ص 196.
  • ) سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 43 ـ 45؛ دروس فلسفه اخلاق، ص 185.
  • ) دروس فلسفه اخلاق، ص 184 ـ 185؛ حسن و قبح عقلی، ص 197.
  • ) سیر حکمت در اروپا، ج 2، ص 192 ـ 207؛ دروس فلسفه اخلاق، ص 188 و 184؛ فلسفه اخلاق، ص 56 و 68؛ اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 236؛ تعلیم و تربیت در اسلام، ص 100 ـ 102؛ فلسفه کانت، ص 20 و 104 و 105.
  • ) ختم نبوت، ص 5.
  • ) احزاب (33): 40.
  • ) ختم نبوت، ص 10.
  • ) کشف الاسرار، ص 389 و 390.
  • ) همان، ص 392.
  • ) همان، ص 392 و 393.
  • ) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 139.
  • ) کشف الاسرار، ص 394 ـ 397.
  • ) همان، ص 394.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 201.
  • ) بحار الانوار، ج 16، ص 332.
  • ) توبه (9): 33؛ صف (61): 9.
  • ) فاطر (35): 43.
  • ) انبیاء (21): 107.
  • ) کشف الاسرار، ص 387 ـ 389.
  • ) الفصول المهمّة فی اصول الائمه، ص 57؛ بحار الانوار، ج 16، ص 354، و ج 26، ص 35، و ج 2، ص 17، و ج 93، ص 3، و ج 83، ص 148؛ کافی، ج 2، ص 17.
  • ) نقدی بر مارکسیسم، ص 182.
  • ) اعراف (7): 158.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 470.
  • ) کشف الاسرار، ص 390 و 391.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 511.
  • ) صحیفۀ امام، ج 5، ص 437.
  • ) همان، ج 6، ص 530.
  • ) جهاد اکبر، ص 24.
  • ) صحیفۀ امام، ج 6، ص 477.